📝تقریر دروس (مطالبی که با علامت 🗣 و * می‌آید بیان فلاسفه است و مطالبی که با علامت ✍ و ❇️ می‌آید بیان ماست) ✍قسمت ششم ❇️به ادله‌ی مفصل عقلی عرض شد که تنها راه تعریف طب این است که معرِّف باید قبل از تعریف، علم حقیقی به همه‌ی مسائل و متعلقات مسائل علم طب داشته باشد و سپس آن را با جنس و فصل بیان کند و چون ادراک هر ادراک کننده ای محدود به زمان و مکان است و نمی‌توان با آن به همه‌ی مسائل و متعلقات مسائل طب علم پیدا کرد لذا یک راه می‌ماند و آن این است که بدون ادراک خود آنها، مدرَکاتشان نزد عقل معرِّف حاضر شود و ذلک لایمکن الا بافاضة من غیره و چون این غیر باید فراتر از زمان باشد پس تنها راهش آگاهی از طریق وحی است که وحی همان افاضه از سوی موجود فراتر از زمان یعنی خداوند تبارک و تعالی است. پس فقط صاحب وحی، یعنی پیامبر یا عالم به وحی یعنی امام علم به همه‌ی مسائل و متعلقات مسائل طب دارد و فقط او می‌تواند جنس و فصلشان را دریابد ◀️پس فقط معصوم حق تعریف علم‌ طب دارد و تنها راه علم پیدا کردن ما نیز این است که این تعریف را از او بشنویم. ❇️تعریف علم طب از سوی معصوم: «علم الابدان» یعنی علم به بدنها ✍بررسی: علم چیست؟ حضور مفهوم یا ادراک شیئ. (منظور ما مفهوم حقیقی یا نظری است زیرا با حضور مفهوم موهوم علم حاصل نمی‌شود) پس علم ابدان یعنی ادراک بدن ها یا حضور مفهوم بدن ها در ذهن. ✍بررسی بر اساس شهود و ادراکات خارجیِ غیر قابل انکار: همه‌ی ما در لحظه‌ی تولد، صفحه‌ی خامی در مغز خود داشتیم و علم به هیچ چیزی نداشتیم. لاتعلمون شیئا. چبزهایی دیدیم، شنیدیم، لمس کردیم، بوییدیم و چشیدیم. همه‌ی این دیده ها و شنیده ها و ملموسات و چشیده ها و بوئیده ها آرام آرام در صفحه‌ی مغز ما ثبت شد. سپس بین آن چیزهایی که یا شنیدیم یا دیدیم یا لمس کردیم یا بوییدیم و یا چشیدیم، تفاوت ها را دریافتیم. هنوز اسم و نشانه ای برایشان نگذاشتیم فقط فهمیدیم این، آن نیست. صدایی نازک، صدایی کلفت. بویی خوش، بویی بد. مزه ای شیرین و مزه ای ترش و ... فهمیدم بعضی از این اشیاء اجزاء مشترک دارند یعنی همان جزئی که در این شیئ ادراک کردم در آن شیئ هم ادراک کردم. و بعضیها اجزائی دارند که مختص یک کدام است و در دیگری نیست. مثلا توپ کوچک و توپ بزرگ و توپ زرد و توپ قرمز فهمیدم کرویت بینشان مشترک است. و نام کرویت را بر همین جزء مشترکی که در همه‌ی این افراد وجود داشت و ادراک کردم گذاشتم. ولی رنگ و اندازه مشترک نبود. چون در بعضی بود و در بعضی نبود. پس در بین این چهار فرد، کرویت ذاتی است و اندازه و رنگ ذاتی نیست. (با فرض اینکه کل افرادش همین چهارچیز باشند) سپس ادراکات اشیاء بعضاً باهم قرین می‌شود و این تقارن در ادراک سبب ملازمه می‌شود مثلا هرگاه خورشید را دیدم آسمان روشن بود. در یک مسافت ۱ کیلومتری به ازای هر یک متر، در سمت راست خود ستون سفید و در سمت چپ خود ستون سیاه دیدم. در یک متر بعدی هم همینطور تا متراژ پانصدم. سپس اگر در متراژ بعدی ستون سفید را ببینم اما ستون سیاه نباشد ذهنم خود به خود تصویر ستون‌سیاه را حاضر می‌کند. چون ادراک ستون سیاه با ادراک ستون سفید قرین شد و همین موجب ملازمه بین ادراک این دو شد. یعنی تقارن در ادراک سبب ملازمه در ادراک شد. سپس با درک شیئ ملازم (ستون سفید)، مدرَک آن شیئ (ستون سیاه) نزد عقلم حاضر می‌شود. همین اتفاق برای الفاظ و معانی میفتد. درک یک لفظ ملازم می‌شود با ادراک خود شیئ. از این پس با درک لفظ آب، مدرَک خود آب نزد عقلم حاضر می‌شود. 🧠این نظریه‌ی شهید صدر هست و درست هم هست چرا که بر اساس ادراک خارج و غیر قابل انکار است. کسی نمی‌تواند بگوید غلط است و هرکس بگوید غلط است از کجا فهمیده؟ با الفاظی می‌گوید غلط است که معنای هرکدام را این چنین درک کرده. ❇️عرض شد که نتیجه‌ی تعریف، علم است. پس باید دنبال این باشم که چطور این علم حاصل شود پس باید اسباب حضور مفهوم را به دست بیاورم. یک سبب رایج آن ادراک شیئ ملازم است. با درک ستون سفید ذهن به سمت ستون سیاه منتقل می‌شود. ◀️پس تعریف باید سبب حضور مفهوم شود تا علم حاصل شود. اما چگونه؟ در خصوص تدوین علوم با الفاظ کار داریم. یعنی در بین اسباب حضور مفهوم از لفظ استفاده می‌کنیم. الفاظی بیان شود که درک اون الفاظ مفهوم معرَّف را در نزد عقل مخاطب، حاضر کند. ✍علم پیغمبر ملازم ندارد. وحی می‌شود. به محض اراده‌ی خدا افاضه می‌شود. ولی برای ما با ملازمه است. اون شیئ ملازم می‌تواند صوت و تصویر باشد می‌تواند لفظ باشد. وگرنه مثلا بهترین راه آموزش حجامت نشان دادن آن و ادراک آن است. یعنی تعلیم حقیقی. ولی در تدوین علوم صحبت بر سر لفظ است. پس باید ببینیم از چه لفظی اگر استفاده کنیم جنس و فصلِ معرَّف در ذهن می‌آید. مثلا برای تعریف روغن با گفتن دو لفظ مایع چرب، این مقصود حاصل می‌شود.