🌹 🔻🔻 📖با حسین یوسف اللهی در راه منطقه همسفر بودیم. می رفتیم خسرو آباد. منطقه جنگی بود و نخلستان های اطراف جاده سوخته. 🌴شهید یوسف اللهی رو به من کرد و گفت: حسین نگاه کن به این نخلها. نگاه کردم ، بیشترشون بر اثر اصابت 🔫گلوله های دشمن سوخته و یا شکسته بودن. 🔥-گفتم: بله همه سوختن. -گفت: به این کاری ندارم تو خود نخل ها رو درست ببین. دوباره نگاهی انداختم و گفتم: خب همه خشک شدن. ‼️-گفت: نه این منظورم نیست. -گفتم: راستش نمی فهمم منظورت چیه؟ خب واضح تر صحبت کن. 🌴-گفت: ببین! همه ی نخل ها ایستاده می میرن. تازه فهمیدم که چی می خواد بگه. دوباره نگاهی به اطراف انداختم. درست بود. همه‌ی نخل های اطراف جاده، سوخته و خشکیده، هنوز پابرجا بودن. 💠اون روز بازم به طور دقیق عمق مطلب رو درک نکردم اما بعد از شهادت آقا حسین وقتی خوب نشستم و آخرین لحظاتش رو مرور کردم، دیدم واقعا خود اوهم شبیه یه نخل تا آخر ایستاد و سوخت. ✔️به روایت از حسین متصدی 📚 نخل های سوخته @ayatollah_haqshenas