درسی از شهید کاوه برای مسئولین 🌷🌷🌷حسن گفت: از مشهد زنگ زدند که خودم را سریع برسونم منزل، اگر اجازه بدین می‌خواستم دو سه روزی برم مرخصی. محمود با تعجب خیره شد و گفت: تو که می دونی عملیات داریم و دیگه مرخصی نباید بری. حسن من و منی کرد و گفت: پس شما اجازه میدین برم. محمود سرش را از روی پوشه‌ها بلند کرد و با نگاه معناداری گفت: من اجازه نمی‌دهم، بهتره بری سر مأموریت. حسن چند لحظه ساکت ماند، بعد نگاه ملتمسانه‌ای به من کرد و رفت بیرون. منظورش را فهمیدم، باید دست‌به‌کار می‌شدم، رو به محمود گفتم: آقا محمود! کارش واقعاً مهم بود، اجازه می‌دادید می‌رفت، زود برمی‌گشت. محمود گفت: تو پادگان خیلی‌ها می دونن که حسن برادرخانم منه، چند روز دیگه عملیات داریم. اگر کارش طول کشید و به عملیات نرسید، ممکنه تو ذهن بعضی‌ها این پیش بیاد که کاوه موقع عملیات برادرخانمش را فرستاد مرخصی تا سالم بمونه. گفتم: خودم ضمانتش را می‌کنم که به عملیات برسد. ناراحت گفت: من با کسی عقد اخوت نبستم، دوست هم ندارم که اعتقاداتم به خاطر همین کارها دچار لغزش بشه.🌷🌷🌷 فرمانده تیپ ۱۵۵ شهدا، یازدهم شهریورماه سال ۱۳۶۵ در سن ۲۵ سالگی در عملیات کربلای ۲ به شهادت رسید. 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline