اكنون كه مشخّص گرديد اجتماع يك صحنه‌ گريز ناپذير براي انسان‌ها بوده و آدميان به شدت نيازمند آن هستند، بايد مشخص كنيم كه در يك جامعه، اصالت با فرد است يا اجتماع يا هر دو؛ و اصولاً رابطه‌ فرد با جامعه چه نوع رابطه‌اي است و تركيب اجتماع چگونه تركيبي است. در پاسخ به اين سؤالات بايد گفت كه در اين باره چهار نظريّه قابل طرح است: الف- نظريه‌ اَصالةالفرد محض: بر اساس اين نظريّه، جامعه وجود حقيقي ندارد، بلكه وجودش اعتباري است و در اجتماع، يك تركيب واقعي صورت نگرفته است. ب- اَصالةالفرد صناعي: اين نظريّه، تركيب جامعه را «صناعي» مي‌داند، نه اعتباري. در مركّب صناعي اجزاي يك كل در يكديگر حل نمي‌شوند، بلكه استقلال اثر خود را از دست مي‌دهند. در يك جامعه نيز افراد هويت خود را از دست نمي دهند، اما همه‌ اجزاي اجتماع به يكديگر وابسته‌اند. ج- اَصالةالاجتماع: اين ديدگاه معتقد است كه كليه‌ تمايلات، گرايش‌ها، عواطف و خلاصه آنچه به انسانيّت مربوط مي‌شود در پرتو روح جمعي پيدا مي‌شود بنابراين، جامعه‌شناسي فرد، مقدّم بر روان‌شناسي اوست. د- اَصالةالفرد و الجمع: اين نظريه، هم فرد را اصيل مي‌داند و هم جمع را. به عبارت ديگر، جامعه يك مركّب حقيقي است. افراد در يكديگر حل نمي‌شوند، بلكه در عين استقلال خود، يك هويت جمعي پيدا مي‌كنند. اجساد و اندام‌ها با يكديگر تركيب نمي‌شوند، بلكه در اثر تركيب روح‌ها، انديشه‌ها و عاطفه‌ها روح جمعي پيدا كرده و سرنوشت و هويّت جمعي مي‌يابند. اكنون ببينيم كدام يك از اين نظرات در نهج‌البلاغه تأييد شده است. امام علي(ع)در خطبه‌ 192 مي‌فرمايد: اي مردم، همانا رضايت و خشم، مردم را مجتمع مي‌سازد. شتر صالح را يك نفر پي كرد، اما خداوند تمامي آنها را عذاب كرد، چون آنها به اين كار راضي بودند. خدا نيز فرمود ﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ﴾. در اين خطبه، انديشه‌ جمعي، مورد تأكيد قرار گرفته است. بر اساس اين كلام، رضايت و خشم كه گوياي فرهنگ جمعي هر جامعه‌اي است، سرنوشت جوامع را مشخص مي‌كند. بنابراين، از ديدگاه امام (ع) در هر جامعه، آدميان در عين استقلال، هويّت و روح جمعي دارند و اصالت، هم با فرد است و هم جمع. چنان‌كه در حكمت 146 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: «آن‌كس كه به عمل قومي راضي باشد، همانندكسي است كه داخل آن قوم و همراه آنان باشد». بر اساس این روايت، افراد يك اجتماع كساني هستند كه انديشه‌ واحدي دارند، خواه كنار هم باشند يا از يكديگر جدا زندگي كنند، و خواه زنده باشند يا مرده. به‌خاطر همين است كه قرآن كريم گاهي كار يك نسل را به نسل‌هاي بعدي نسبت مي‌دهد و مي‌گويد اينها به خاطر آن‌كه پيامبران را به ناحق كشتند استحقاق ذلّت و خواري دارند، زيرا اينها همان ادامه‌ نسل گذشته‌اند و اين، همان معناي سخن اگوست‌كنت است كه مي‌گويد: «بشريت از مردگان بيشتر تشكيل شده تا زندگان». از آنچه گفته شد مي‌توان دريافت كه چرا در نهج‌البلاغه، اخلاق اجتماعي تا آن قدر اهميّت يافته و از ديدگان امام متقيان علي(ع) به دور نمانده و آن حضرت در كنار اخلاق فردي، در بسياري موارد اخلاق اجتماعي را نيز بيان كرده‌اند. ادامه دارد... https://eitaa.com/tehranH