بسم الله الرحمن الرحیمالسلام علیک یا مولای و مقتدا یا اباصالح المهدی
«بخش اول سفرنامه چشمه کوهسار»
همه چیز از جلسه صبح شنبه با حکمت جویان شروع شد و به جمعبندی رسید
آنها تقاضای حضور در دل طبیعت را داشتند
و خواستند تا در آنجا گیاه مثمر بکاریم آتش روشن کنیم غذا روی آتش درست کنیم
آب را لمس کنیم و آب بازی راه بیندازیم
خاک را گل کنیم و بو کنیم و در دست گیریم
همه با هم باشیم به فکر هم، با رفاقت، با گذشت، با صمیمیت، و همدل ،همانطور که مولایمان امام زمان عجل الله میخواهد و دوست دارد .
کار آسان نبود
باید هر خانواده از انکثار خارج و به وحدت میرسید .
قرار بود فعلاً مادرها و فرزندانشان با هم آشنا شوند و انس گیرند تا گامی برای حضور پدرها فراهم شود ثبت نامها بر اساس همین برنامه شروع شد حدود ۷۰ نفر مادر وحکمت جو ثبت نام کردند.
برای حضور یک زن آن هم با بچههای قد و نیم قد بدون وسیله شخصی در مکانی جدید و کوهستانی نیاز به عزم و اراده قویتری بود.
اما وقتی پای هدفی مقدس در میان باشد و انسان میتواند با قدرت ایمان و توکلش به خالق جاویدان عالم کاری کند کارستان 👌👌
مادران دل و جان و هستیشان را در دست گرفتند اما عقب ننشستند و همراه شدند☝️
لیستی از تمام وظایف که باید انجام میشد و لیستی از همه مواد غذایی طیب که قراربود همراه ببریم، تهیه کردیم.
با این توضیح که حکمت جو باید وسط میدان باشد، ما فقط و فقط انگیزه دهنده و بسترساز هستیم .
هر یک از مادران با مشورت با حکمت جویانشان کار یا کارهایی را برای انجام انتخاب کردند.
فکرها، عزمها، امیدها، در هم گره خورد و همه چیز آماده حرکت شد.
ساعت ۸:۳۰ صبح قراره دیدار و شروع دوستیهای جدیدمان بود😍😍
همگی آمدند حتی صدای اتحاد و محبت و دوستیمان به گوش گروههای دیگر هم رسیده بود، آنها هم آمده بودند تا ببینند اینجا چه خبر است؟؟!!!
با کمک حکمت جویان آتش مهیا شد و بساط طبخ غذا آماده شد.
حلقه زدیم این بار حلقه مان در کنار مادران ، کودکان ، حکمت جویان ، خورشید، ابر ،چشمه، نهر آب، کوه ،جنگل،آسمان ،سایه درختان بود،
🌴🌳🪴🍀☘🌿🌱🍃🌾💐🌷🍂🍁
🌞🌻🌸🌺🥀🌹☁️⛰
❇️جایتان واقعا سبز ❇️
چشمان حکمت جویان
نگران بود محیط برایشان جدید و جالب اما👈 غریب بود.
☘گفتیم اینجاییم چون شما دوست داشتید و به جوشش رسیدید .
گفتیم اینجاییم چون قرار است نه در چهار دیواری تنگ شهرمان بلکه در دل آفریدههای خداوند، خدای مهربان را لمس کنیم و قدر نعمتهایش را بدانیم .
☘از تولید گفتیم و عزت مومن که نباید سربار باشد،
قرار شد در سفر بعدی هر آن چیز مفید که میتوانند بادستانشان تولید کنند، برای فروش بیاورند .