#محرم_۱۴۰۰
#شب_پنجم
#زمینه
بند1⃣
صداتو از گودال عمو شنیدم من
با گریه از خیمه بیرون دویدم
توی خیمه غوغایی به پا شد وقتی که با صورت خوردی زمین
دست عمه از دستم جدا،وقتی که باصورت خوردی زمین
تنهاییتو دیدم طاقت نیاوردم
از خیمه ها تا قتلگاه چندبار زمین خوردم
انگار که میبستن راه نفس هامو
انگار میدیدم زیر تیغ و نیزه بابامو
بند2⃣
اومد جلو چشمام یه عالمه روضه
وقتی دیدم پهلوت وا شده با نیزه
یادمه که تو هر فاطمیه مرثیه میخوندی با میخ در
این جراحت حالا جای زخم نیزه ی سنانه یا میخ در
روشن شده واسم راز در و دیوار
اینکه چی بوده روضه ی باز در و دیوار
حالا میفهمم که روضه چه سنگینه
ضربه که محکم تر بشه خورد میشه آیینه
بند3⃣
مثه عمو عباس بریده شد دستم
تا بین سربازات بگم منم هستم
بیشتر از این از من بر نیومد واست کم گذاشتم شرمندتم
واسه اینکه از رو شونه ی تو باری بر نداشتم شرمندتم
شرمنده ام از اینکه رو سینت افتادم
مثل تموم زندگیم زحمت بهت دادم
حالا نفس های تو میشه سنگین تر
کاشکی روی سینت نبودم لحظه ی آخر
شعر: محمدحسین مکارم و احسان نوری
سبک: مهدی زهدی
⛔️کپی بدون ذکر منبع جایز نیست⛔️
http://Eitaa.com/tekyenokari