فکری به حال صبح ظهور خویش کنیم!
جهان هر کس، همان پیرامون در دسترسی است که بیرون از او قرار دارد: همخانواده، همسایه، همشهر، همکشور، هممذهب، همدین، همزبان و همنوع بشر.
جهانی بودن به این معنا، برای هر کس تعریفی ویژه دارد که فارغ از دایرهی کوچک یا بزرگ آن در یک چیز مشترک است: نفی خودخواهی. این یعنی که تنها مرز معتبر پیرامون ما، مرز خویشتن است و مابقی مرزها همگی به نحوی از انحاء اعتباریاند.
زیستن در چارچوب اندیشهی ظهور ـ با دال مرکزی عدالت ـ نیز همبستهی همین نگرش جهانی است و عیار ما مدعیان باور به اندیشه ظهور منجی، میبایستی با همین دو معیار محکی سخت بخورد:
۱. چقدر عدالتطلبیم؟
۲. چقدر افق جهانی داریم؟
ما که نه برای تحقق عدالت در پیرامون خویش برمیخیزیم و نه کمتر نگاهی به آنسوی مرزهای اعتباری جغرافیایی و دینی و مذهبی میاندازیم، چه نسبتی با مهدی موعودی داریم که قرار است برای تحقق عدل جهانی در گوشه گوشه دنیا، قیام کند؟
ما چه وصلههای نچسبی به امام زمان و زمین هستیم وقتی نه فهمی از زمانه داریم و نه درکی از زمین؟ آیا هنر ما تکرار روایات ظهور است و بس؟ نقل قصص دیدار حد فاصل مسجد سهله و جمکران است و بس؟ استمرار همان اندیشهای که امام زمان را در زمین جزیره خضراء حبس کرده بود؟
اساسا خاصیت باور بنیادین به اندیشهی ظهور همین است که انسان مهدوی چشم میدواند و گوش تیز میکند و بو میکشد تا از معرکه تقابل حق و باطل در دنیای پیرامون خویش باز نماند؛ تا مبادا صبح ظهور - که شاید همین فردا باشد - خواب بماند؛ تا مبادا از معرکه نهایی دور بماند؛ تا مبادا صدای امام زمانش را نشنود و او را تنها رها کند.
ما انسانهای چشم و گوش بسته و بینی گرفته که کاری به کار این معرکه جهانی نداریم، باید فکری به حال صبح ظهور خویش کنیم.
✍
#سرباز_روح_الله_رضوی
@teribon_ir