🌹داستان کوتاه (121)
🔻 خدا مرا بیامرزد
یکی از خویشان امام سجاد (ع) در برابر آن حضرت ایستاد و زبان به ناسزاگویی گشود. حضرت در پاسخ او چیزي نگفت. اما بعداً نزد او رفت و به او گفت: اگر آن زشتیهایی که به من گفتی، در من هست، از خداوند می خواهم مرا بیامرزد و اگر آن چه به من گفتی، در من نیست، خداوند تو را بیامرزد.
آن شخص سخن حضرت را که شنید پیش آمد و پیشانی امام (ع) را بوسید و عرض کرد: آري! آن چه من گفتم در شما نیست. خود من به آن چه گفتم، سزاوارترم.
📚 داستانهای بحار الانوار، ج 2 ، ص 89 (با تلخیص و ویرایش)