▪️ای قلم... ای قلم شرحی تو از عباس(ع) کن شعر را لبریز از احساس کن گو علمدار خدا عباس(ع) بود حضرت عباس(ع) خیرالناس بود گو از آن سقا که خود لب تشنه بود گو از آن مردی که مردی می‌سرود تا عطش در خیمه‌ها بیداد کرد هر لبِ لب تشنه او را یاد کرد مشک را برداشت عباس(ع) دلیر شد برون از خیمه‌ها مانند شیر بر صفوف دشمنان بی‌شمار حمله‌ور شد از یمین و از یسار عاقبت سر حلقه اعداء گسست وان صف اهریمنی در هم شکست رفت و رفت و رفت تا آب فرات غرق شد در لحظه‌های بی ثبات ابتدا دستان خود را پر نمود بر اساس منطق راز وجود آب را آورد تا نزدیک لب تا فرو بنشاند از خود تاب و تب ناگهان دستان او آیینه بست اصغر عطشان درون آن نشست او در آن آیینه اصغر را که دید العطش را از دل خمیه شنید گفت با خود این چه سقایی ست این؟ گر خوری زین آب خود رأیی ست این تا ننوشند آب طفلان خیام آب باشد بر من سقا حرام آب را او از لب خود تا گرفت منصب باب الحوائج را گرفت 🖋سروده جانباز سرافراز مرحوم محسن سلیمی 🌷شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات