فقط، امان از دل زینب! قصد کرده بودم قدم بردارم به نیت درک ذره‌ای مصیبت اسیری‌ات یا زینب! سلام الله علیکِ... نتوانستم درکت کنم؛ حتی ذره‌ای... تشنگی‌ات را؛ حتی قطره‌ای... اسارتت راٰ؛ حتی لحظه‌ای... شاید آن مرد اعرابی که با دیدن کاروان نمادین اُسرای کربلا و اُشتران، به پهنای صورت اشک میریخت و غرور مردانه‌اش را با ناله٬های یا زینب یا زینب زیر پا می‌نهاد توانسته بود غربت شما را درک کند... چون منی که قدم به قدم، جرعه جرعه آب نوشیدم، چگونه بگویم به فدای لب تشنه ات یا حسین! صلی الله علیکَ... نتوانستم مصیبت دخترانت را درک کنم ای اباعبدالله! پای تاول نزده چگونه ادعا کند درک کرده است حال رقیه‌ات را؟! اگرچه برای ما راحت‌طلبان روزگار، چند گام برداشتن در زمین ناهموار و چند روز پیاده گز کردن سخت است و طاقتهامان زود فرسوده می‌شود؛ اما این اندک دشواری کجا و اسارت بنات‌الحسین کجا! ما را کسی سنگ نزد! خارجیِ مان نخواند! در عوض، مشامِ روحمان را تازه کردند دخترکان عِطر به دست موکب ها... از " هلا بیکم یا زوار " کسی پایین تر خطابمان نکرد... یا حسین! شبی را در جوار بارگاه یارانِ مردت، مسلم و مختار و هانی پناهنده شدیم و آرمیدیم... امان از آن شبی که سفیرت در کوچه‌های کوفه جایی برای در امان ماندن نداشت ای سفینه‌ی نجات بشریت! موکب های مسیر، مصداق زمینیِ "الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف" گشته بودند و شبانه روز آنچه در چنته داشتند برای زائران مهیا می‌کردند... طبق‌هایی از طعام نتیجه پس انداز یک سالشان را به دست فرزندانشان_ نتیجه‌ی تمام عمرشان_ می‌دادند و توفیق میهمان‌داری را از رهگذران تمنا می‌نمودند... چگونه بگویم اسیری کشیدم در اربعینت! هیهات از این ادعا... هیهات... فقط، بگویم این جمله را هم سالهاست بی هوا درک نکرده به زبان آورده‌ام: امان از دل زینب! ✍ به قلم @tollabolkarimeh 🌷