🔹حکایت جوان خدا ترس 🔹سلمان یکی از یاران پیامبر ص تعریف کرده 🔹روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت. جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند. 🔹سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. 🔸یکی می گفت: دچار تشنج شده است. 🔸دیگری می گفت: جن زده شده است. 🔸سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او چشم خود را از هم گشود و گفت: من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم. 🔺 با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ 🔺گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت 🔥که فرمود: و لهم مقامع من حدید حج/21 یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است. 📚ترجمه تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 399 👇 ❇️@toobayevelayat