بوی عطر نفس گل باران زده منتظر طلوع خورشید، می پیچد در هوای خوب صبح زیبای رویایی و مستی پرنده مست عشق را که از میان سیاهی شب، گذشته و به سپیده و روشنایی روز رسیده، بیشتر می کند ، و می خواند پرنده بی  تاب از عشق برای راه افتادگانی که تن خود را به باران سپرده  و نگاهشان خیره به تصویرهایی است که راه  را ساخته و در میان گرفته اند و هر تصویر  در قاب خود حرف و پیام و رنگی دارد، که  هر چشم آنگونه که ذهن می خواهد، می بیند صبح بخیر سلام محمدرضا شوق الشعراء پنجشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ ✅توفان یزد @Toofaneyazd