(شیرکوه از نمای دره شیر سانیچ) خورشید از پشت سیاهی و تاریکی سر بر می آورد و طلوع می کند و ذره ذره تکه های اتش وجودش، سفر بی بازگشت خود در بیکران هستی را آغاز می کنند و قطره هایی در این مسیر گلبرگ ها و شاخه ها و برگ های درختان را در آغوش می کشند و گم می شوند در رنگ های رویایی که بوی عشق می دهند، و موج هایی ازین دریای آفتاب هم می گذرند از میان تاریکی و  می روند تا زمانی در  جایی قرار گیرند ، و زندگی در این هیاهوی خاموش نوری که زندگی و فریاد و امید می سازد، ادامه دارد و هر چشمی در هر لحظه و در هر قدم قسمتی از تصویری را که نور ساخته و  در قابی نشسته و  رنگی بخود گرفته، می بیند، صبح بخیر سلام محمدرضا شوق الشعراء یکشنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ✅توفان یزد @Toofaneyazd