یک اعتراف حسودانه😉
دنیای ما دهه هفتادی ها و شصتی ها از بچه های امروز قشنگ تر بود.🌸
✨اسباب بازی زیادی نداشتیم
اما باهم بودیم
☀️ زیر نور آفتاب، دنبال هم میدویدیم، با هم می خندیدیم،
توی حیاط ، گروهی عروس بازی می کردیم...☺️
🌱توی مهمونی ها چند نفر هم پایه درسی مون داشتیم، با هم رقابت میکردیم، کسی برای درس بهمون گیر نمی داد، چون خانواده ها پرجمعیت بود....
👧👧ان قدر با خواهران و دخترخاله ها و دختران همسایه بازی میکردیم که نان گرم با ماست های محلی کاکوتی زده حکم طعم بهشتی را برای گرسنگی مان داشت،😋
کسی قاشق به دست دنبالمان راه نمیرفت.😏
شربت اشتها و مولتی ویتامین به خوردمان نمی دادن، چون باهم بودیم و خوردن مزه می داد.
😴🥱شب ها از خستگی زود میخوابیدیم، مثل امروزی ها دنبال قصه و بهانه تراشی نبودیم.
🧕🧕مادرانمان با همسایه ها و خاله ها و خواهران.... همیشه کاری گروهی داشتند،
یادم می اید...
هر فصلی برنامه خودش را داشت
رب میکردند، مربای گیلاس، قند میشکستند، ترشی و گوجه شور، سبزی خشک میکردند، زردآلو پله میکردند، شربت البالو، 😋
و ما هم وسطشان ووول میخوردیم و کیف میکردیم🥰
چون باهم بودیم
👌اره، زمان ما روز دختر، جشن تکلیف و تولد و..... به اینصورت نبود،
چشم و هم چشمی دخترانه برای تم تولد و ست لوازم تحریر کم تر بود.
چون پر جمعیت تر بودیم و کلی رفت و آمد و بازی داشتیم و سراغ قرتی بازی های سندروم اردکی امروزی, وقت نداشتیم بریم.
🍀وقتی نوجوان شدیم یک هم صحبت صمیمی از جنس خواهر داشتیم، مجبور نبودیم به مجازی پناه بیاوریم 👩👩
چون باهم بودیم
ما خوش تر بودیم، 🥲
یادش بخیر....
روانشناس کودک اون زمان ها خیلی کم تر بود، استرس و ناخن جویدن و لکنت زبان و..... نمیگم نبود، اما کمتر بود
چند سال دیگه بچه هامون طعم خاله و دخترخاله و دورهمی های خواهرانه رو نمی چشند....😔
کاش فقط این بود!😰
کاش مامان های امروز میفهمیدند پیری جمعیت یعنی چه!
اگه کمی چشمانمون بازتر کنیم و دلسوز دخترمون باشیم، توی دنیای پیری فردامون، تنهاش نمیزاریم;
پس روز دختر, بر دختران تنهای فردا مبارک💔