‏دخترخاله‌م پزشک خانواده روستایی بود. می‌گفت هر روز یه پیرمرد و پیرزن میومدن خانه بهداشت و هیچیشون نبود و یه خرده صحبت می‌کردیم و می‌رفتن. تا این که یه روز پیرزنه تنها اومد و گفت حاج آقا مریض شده، حالش خوب نبود نیومد... "SEPNA" @twiita