میگف : تو کربلا داشتم میرفتم گشنم شد رفتم یه غذا از ی موکب گرفتم نشستم لب جدول و داشتم غذا میخوردم یه آقایی اومد کنارم ایستاد.. قد دو متر عرض شونه نود.دشداشه چرک تنش بود ی ذره رفتم اون طرف باز دیدم اومد کنارم ایستاد غذامو خوردم رفتم به... صاحب موکب گفتم غذا خوب داری میدی پذیرایی به این شیکی تر و تمیز.. این اقا اینجوری.؟ دست گذاشت رو شونم گفت کاریش نداشته باش ... این از یه روستا اومده هیچی نداره نذر کرده سایه بشه سایه بشه زائر ها بشینن تو سایه اش غذا بخورن :( ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب ... یا اباعبدالله 💔 "zRa" @twiita