﷽
📜 *حرف حساب*
❗دو نفر، یکی *شیعه و یکی سنی* تو خونه ای با هم زندگی می کردن.
🍀 یک روز برادر سنی رفت سفر که برادر شیعه به او زنگ زد و گفت: *"سریع برگرد خونه کار خیلی خیلی واجبی دارم."*
🌱سنی گفت: "الان تو راهم نمیشه. " شیعه اصرار کرد و سنی باز هم قبول نمی کرد. آخر آنقدر اصرار کرد که سنی قبول کرد که برگرده. وقتی برگشت گفت: کار مهمت چی بود؟
🍃شیعه گفت: هیچی؛ فقط میخواستم بگم *دوستت دارم* و تو دوست منی، همین!
سنی عصبانی شد و گفت: مگه مرض داری این همه راه منو کشوندی که همینو بگی؟
🥀شیعه گفت: والا ما هم همینو میگیم اینکه *پیامبر* تو غدیر گفت برید مردمو صدا کنید که بر گردن و صبر کنیم اونایی که نیومدن برسن یه چیزی رو می خوام بگم.
تو اون گرما که ملت داشتن تبخیر می شدن، فقط خواست بگه علی دوست منه، دوستش داشته باشید❓
یا موضوع مهمی مثل *جانشینی رسول خدا* و ولایت بود؟
🌹 *پیشاپیش عید غدیر مبارک**
𝐣𝐨𝐢𝐧↠
http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij