📌فلسفه وضع الفاظ و محدودیت آن
🔺علامه طباطبائی:
🔸پايه و اساس وضع الفاظ بر پايه احتياجات بشرى بوده است و در اثر توسعه احتياجات، دايره وضع الفاظ وسيعتر شده است.
🔹لذا بيان حقايق انوار تجرديه عوالم ربوبى در قالب الفاظ غيرممكن است و هر چه از آنجا گفته شود اشاره و كنايه بوده، نمىتواند آن حقيقت عاليه را در افهام تنزل دهد.
🔸بشر مادى كه به نص اخبار: «{انْتَ في أظْلَمِ الْعَوالم»} در تاريكترين عوالم از عوالم الهيه كه همين عالم ماده است زندگى مىنمايد و هر چه با چشم خود مىبيند و با دست مادى خود لمس مىنمايد از براى آنها الفاظى در حدود اختيارات روزمره خود وضع مىنمايد، اما از ساير عوامل و از تعلقات و تشعشعات و انوار و ارواح اطلاعى ندارد تا براى آنها نيز الفاظى وضع كند.
🔹بنابراين ما در تمام لغات جهان لغتى نداريم كه آن معانى عاليه را حكايت كند.
🔸 پس چهسان مىتوان آن حقايق را به زبان آورده و توصيف نمود؟
مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
🔹دو دسته، از اين حقايق سخن راندهاند:
🔺اول: جماعات انبياى كرام عليهم السلام. بديهى است كه آنها با عوالم ماوراى ماده ارتباط داشتهاند، ولى به حكم:
«نَحْنُ مَعاشِرَالأنْبِياءِ امِرْنا أَنْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»
مجبور بودند از اين حقايق به قسمى تعبير نمايند كه قابل فهم و ادراك عامه مردم باشد و لهذا از بيان حقايق انوارى و غايتِ درخشندگى آن قطع نظر نموده و از بيان آنچه كه حتى به قلبِ بشر هم خطور نكرده است رفع يد نموده، از حقيقت:
«مَالا عَيْنٌ رَأَتْ وَ لَا اذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلى قَلْبِ بَشَرٍ»
تعابيرى از قبيل جنت و حُور و قصور و غيره مىنمودند و لهذا خود نيز در آخر اعتراف مىنمودند كه بيان حقايق آن عوالم قابل توصيف نيست.
🔺دوم: سلسلهاى از مردم كه به متابعت راه انبيا تشرفِ ادراكِ اين حقايق و فيوضات، به قدرِ اختلاف و استعدادات نصيبشان شده است. اينان نيز سخن در پرده استعمار و تمثيل گفتهاند.
رساله لب اللباب، ص: 50.
#اصول_فلسفه_و_روش_رئالیسم
https://eitaa.com/usul121