📌تأملی در ذات هنر 🔹هنر بازنمایی خلّاقانه حقیقت برای بازیابی حقیقت و باریابی به عالم حقیقت است و این مختص به انسان است و سایر مخلوقات از آن بیگانه اند. 🔸اگر هنر امر انسانی است و به انسان تعلق دارد، هویت هنر به هویت انسان گره خورده است و در شناخت هنر، باید انسان را شناخت. 🔹حقیقت انسان به معنا است. انسان موجود معنا یاب و معنا شناس است و در پس ظاهرِ اشیا و صورتِ الفاظ و جلوه سازی نقوش و رنگها و سازها، معنا را می یابد و با معنا اتصال وجودی برقرار می کند، به تعبیر بهتر، خود را در معنا می یابد و با معنا، داشته ها و رفتارهای خود را تفسير می کند و خودِ خود را می یابد. 🔸معنا، همان حقیقت و جوهره اشیا، الفاظ و نقوش است که ثبوت نفس الامری و واقعيت مستقل از آدمي دارد و همواره خود را در پس ظواهر و ماهیات (حدود عدمی اشیا) پوشیده می دارد و رخ نمی نماید. معنا همچون‌ عروسی است که در حجله گاه در پس حجاب و به انتظار محرم عاشق نشسته است و رخ از نامحرمان پوشیده داشته تا طالبِ قابلی از در درآيد و طلب عشق کند و خود را فانی در معشوق کند تا معشوق حجاب برگیرد و در او تجلی کند. 🔹بر این اساس، انسان، هنر را می آفریند تا به بواسطه آن ذهن را از غیر(ظواهر و ماهیات) تجرید کند و با گذار از آنها آماده شود تا دل را به معنا گره زند و از این طریق به معانی و حقیقت قرب و راه یابد. هنرمند اهل درد و دغدغه است و گمشده ای دارد و در پس فرم و نقوش و ریتم، در پی گمشده خود است و در عالم وجودی خود، با گمشده خود که خودِ خودِ اوست به گفتگو می نشیند و گاه از هجران و دوری اظهار عجز و مویه می کند و گاه سرمستانه به وصل معشوق می اندیشد و حضور او را در خود می یابد. پس همه آثار هنری را می توان در ذیل دو مفهوم قُرب و بُعد و یا وصل و هجران دسته بندی کرد. 🔸ذات هنر، حقیقتِ معنا است و نقش ونگار، فرم و ریتم و سایر نمادهای هنری، همگی طریقی برای قُرب به معنا و ابزاری برای نمایش معنا و یافته های هنرمندانه حقیقت است. 🔹 هنر در رسالت با عرفان و فلسفه اشتراک دارد و همه آنها در پی عبور از ظاهر به باطن و کشف معنا و حقیقت هستند، تفاوت در طریق حرکت و ابزارِ معنایابی و حیثیت معنای اکتشافی است. هنر با عرفان و فلسفه همنشینی دارد و با صنعت و علمِ جزيي و ماهیت انديش تفاوت و تمایز دارد. 🔸ذاتِ هنر نه فضل فروشی و عیان سازی خلاقیت نفسانی است و نه کالای بازاری و مبادله ای، بلکه حقیقت هنر، دریافت و شهود حقیقت و گذار از حجابِ ظواهرِ متکثرِ تحیّر آور و راه یابی به معنا و وحدت است، گذار از خود و یافتن خودِ خود است. به عبارت دیگر، هنر طریقی برای خلوت و گفتگو با خود برای یافتن معنا و حقیقت است. 🔹هنر زمانی آشکار می شود و آن خلوت نشین هنگامی شاهد بازاری می شود که هنرمند به وصال معنا رسیده باشد و تجلی حقیقت را در خود دیده باشد و انچنان از این باریابی مبتهج است که‌ می خواهد فریاد بزند، برای فریاد دوباره به همین نقش و رنگ، فرم و ریتم، سوز و آواز رجوع می کند و با رونمایی از اثر هنری، ابتهاج خود را فرياد می زند. درواقع، اثر هنری، تمام هویت هنرمند است و در متن زندگی او قرار دارد. هنرمند با هنر آغاز می کند و سیر و سلوک خود طی می کند و در پایان نیز در قالب هنر، ره آورد خود را به دیگران عرضه می کند تا هم ابتهاج خود را فرياد بزند و هم چون هدهد همگان را به وادی سیمرغ معنا فراخواند. 🔸 با توجه به شبکه مفهومی ذکر شده، در فرهنگ ایرانی و اسلامی، "هنر" مفهومی مقدس و متعالی است و "هنرمند" حامل مقدسات و نماد تعالی جامعه است و هرکسی به این وصف متعالی، متصف نمی شد و در هر عصری، تعداد محدودی را هنرمند می خواندند و آثار آنها را اثری هنری می دانستند و باقی را صنعت و امر تصنعی می دانستند. 🔹اثر هنری اگر از ذات خود جدا و از معنا بیگانه شد و به امر بازاری و کالای مبادله ای تبدیل شد از وادی هنر خارج می شود و در دایره وارد می شود؛ البته صنعت ظریف؛ در سنت گذشته ما به این گونه آثار "صنایع مستظرفه" گفته می شد. 🔸 در عصر مدرن و دوران غلبه صنعت بر معنا و هنر، عموم مردم با اثر هنری معامله صنعتِ ظریف می کنند و تلقی ابزار تزئینی و تفریحی از آن دارند و آن را در حاشیه زندگی به کار میگیرند و متعلق به اوقات فراغت میدانند. به همین دلیل، هر امر ظريف، تزئینی و تفریحی را هنر می پندارند و تولید کننده آن را هنرمند میخوانند. این اشتباهی بزرگ و خطایی فاحش است که صنایع ظریف را هنر و صنعتگر را هنرمند بدانند. نتیجه این اشتباه، چیزی جز فراموشی هنرمند، غربت هنر، غفلت از معنا ودوری ازحقیقت نیست. 🔹 سرقت عنوان "هنر" و "هنرمند" بزرگترین ظلم به فرهنگ و حقیقت است وهر ناهنرمندی راهنرمند نامیدن وناخودآگاه بدو تقدس بخشیدن، آثار جبران ناپذیر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در پی خواهد داشت. همچنان که امروزه قابل مشاهده است. سید مهدی موسوی @usul121