راویها روایت کردهاند که زمان هجرت از مکه به مدینه، وقتی همه در حال تدارک زادورود سفر بودند، پیامبر صدایشان زد و فرمود: هرکدامتان یکی را انتخاب کنید که در این مسیر همراهتان باشد؛ انگار برادرتان. مسیر سختی است و تنهایی از پسش بر نمیآیید. هرکدامتان با یکی پیمان برادری ببندید. عهد کنید که تا انتهای راه با هم بمانید.
نقل است که کمی بعد، علیعلیهالسلام آمد. اشک در چشمهایش حلقه زده بود. گفت: «همهی یارانت را برادر کردی. من تنها ماندم.»
اینجا حتماً پیامبر لبخند زده. لبخندی نمکین! و فرموده: «اینکه برادر من باشی، راضیات میکند؟»
علی علیهالسلام سر تکان داده و نتیجه شده همان جملهٔ معروف: «تو در دنیا و آخرت برادر منی.»
اینها همه، حرفهای جلسهی پارسال روضه بود. من درست یکسال بعد، یک روز مانده به غدیر، این کوکی قشنگ را بین وسایلم پیدا میکنم و همهی حرفهای سال قبل توی سرم زنده میشوند. این کوکی هدیهی غدیر روضه بود. قرار بود همگی برای خودمان
#خواهر پیدا کنیم تا توی مسیر تنها نباشیم. قرار بود کوکیمان را با خواهرمان نصف کنیم و دوتایی از این عهد شیرینکام شویم!
عقدی که به #عقد_اخوت معروف است و در مستحب اعمال غدیر آمده.
امروز عصر، چند دقیقهای به غروب مانده، دوباره چشمم میخورد به این کوکی. که یکسال است مانده و یادم میآورد که امسال هم از دستم رفته.