شوقِ دیدار تو سر رفت ز پیمانه‌ٔ ما کی قدم می‌نهی ای شاه به ویرانه‌ٔ ما ما هنوز ای‌ نفست گرم، پر از تاب و تبیم سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه‌ٔ ما