ارسال شده از سروش+:
🔶️
#درباره_مسجد_جمکران
بخش سوم
← امر به قربانی در مسجد
پس آن حضرت به من اشاره کردند که برو! چون مقداری راه پیمودم، بار دیگر مرا صدا کردند و فرمودند: «در گلّهی جعفر کاشانی (چوپان) بُزی است، باید آن بز را بخری، اگر مردم پولاش را دادند، با پول آنان خریداری کن، و گرنه پولاش را خودت پرداخت کن، فردا شب آن بز را بیاور و در این موضع ذبح کن، آن گاه روز چهارشنبه هجدهم ماه مبارک رمضان، گوشت آن بز را بر بیماران و کسانی که مرض صعب العلاج دارند، انفاق کن که حق تعالی همه را شفا دهد.
آن بز، ابلق است، موهای بسیار دارد، هفت نشان سفید و سیاه، هر یک بهاندازهی یک درهم، در دو طرف آن است که سه نشان در یک طرف و چهار نشان در طرف دیگر آن است.»
آنگاه به راه افتادم، یک بار دیگر مرا فرا خواند و فرمود: «هفت روز یا هفتاد روز در این محل اقامت کن.»
حسن بن مثله میگوید: «من، به خانه رفتم و همهی شب را در اندیشه بودم تا صبح طلوع کرد، نماز صبح خواندم و به نزد علی منذر رفتم و آن داستان را با او در میان نهادم.
همراه علی منذر، به جایگاه دیشب رفتیم، پس او گفت: «به خدا سوگند که نشان و علامتی که امام (علیهالسّلام) فرموده بود، این جا نهاده است و آن، این که حدود مسجد، با میخها و زنجیزها مشخّص شده است.»
sapp.ir/valiasrkermani
@valiasrk