🔘 از دیدگاه استاد علیدوست (بخش سوم) ✔️دوره چهارم اخباری‏گری اما اوج اخباری‏گری، چنانکه معروف و مشهوراست، دور چهارم است. از استرآبادی م1036 شروع می‏شود و جلو می‏آید و به شیخ یوسف بحرانی م1186 می‏رسد. شاید آخرین‏شان شیخ حسین بحرانی م1240 است. (آخرین در این مقطع). در این دوره اخباری‏گری تبدیل به یک پک و بسته می‏شود که لوازمی‏دارد. مثلاً: - مبارزه شدید با تقلید: در دوره‏های گذشته مبارزه با تقلید وجود ندارد، اما در این دوره وجود دارد. - وجوب عینی اجتهاد: اینکه همه باید مجتهد باشند (کلماتشان درفقه و مصلحت آمده است، ملاحظه بفرمائید). - حمله‏ های شدید به فقها (که ای کاش نبود). به راحتی به فقها حمله می‏کردند. مثلاً کار علامه حلی و یا قبلش ابن‏طاووس که اخبار را به چهار قسم تقسیم کرده اند، را تعبیر به «سقیفه بنی ساعده دوم» کرده، می‏گفتند: ما با دو سقیفه بنی‏ ساعده مواجه شدیم: یکی همان سقیفه بنی‏ساعده کذایی در صدر اسلام و یکی هم تقسیم اخبار به چهار قسم! شخص دیگری از اینها (استرآبادی) در مورد ورود اصول به شیعه و فقه شیعه چنین تعبیراتی را به کار می‏برد! در این دوره یک بسته با یک لوازمی بنام اخباری‏گری مطرح شد که صاحبان این اندیشه با مخالفان خود بی‏رحمانه مواجهه می‏کردند و گاهاً خون خود را روی حرف خودشان می‏دادند! سؤال این است که انسان اگر یک نظریه و یا نوآوری دارد، یا یک مخالف دارد، چه ضرورتی دارد که بی‏ادبی کند؟ چرا حمله کند؟ چرا کار گذشتگان را نادیده بگیرد؟ بنده در چند قضیه اخیر، حرفم با بعضی از آقایان این است که اگر حرفی و نکته‏ای دارید، آن را درست جا بیندازید و بگویید گذشتگان بحث را تا اینجا آوردند، ولی این موارد مانده و من روی اینها نظر دارم. چرا ما باید به تراث و آثار گذشتگان حمله کنیم؟ سوگمندانه باید عرض کنم –از روی اطلاع عرض می‏کنم- که ما هیچ زمانی مثل امروز، حملات و هجمه‏های این‏چنینی به تراث شیعی و اسلامی نداشته‏ایم! بله! ما دوران زیادی پشت سر گذاشته‏ایم و هجمه‏های مختلفی نیز وجود داشته است، اما آنها سخت‏افزاری بوده و مثلاً کتاب‏های شیعه را می‏سوزاندند (مثلا مشهور است که در زمان صلاح‏الدین ایوبی یک هفته حمام‏های لبنان با کتاب‏های شیعه گرم می‏شد!). اما این حمله‏ها، سخت افزاری بود. حملات امروزی اما، نرم‏افزای است و با عناوین حوزوی انجام می‏شود! رفتار کتاب سوزی است در قالب نرم آن! ✔️ دوره پنجم اخباری‏گری دوره پنجم، مربوط به عصر حاضر است. در عصر حاضر، خیلی‏ها اصولی حرف می‏زنند و کتاب اصولی دارند، اما اخباری فتوا می‏دهند! الان نمی‏خواهم بگویم چقدر عیب دارد ویا ندارد، جریان را عرض می‏کنم. ما امروز وقتی می‏خواهیم از نقش عقل در استنباط صحبت کنیم، بسیاری از رگ‏ها ورم می‏کند و ناراحتی ایجاد می‏شود! وقتی می‏خواهیم از «نصوص مبین مقاصد و نقش آنها در استنباط» گفتگو کنیم می‏بینیم ناراحتی پیش می‏آید! بالاخره آیا نصوص مبین مقاصد جزو آیات قرآن است یا خیر؟ آیا برخی از آیات قرآن نصوص مبین مقاصد است یا نیست؟ آیا اینها نقش دارد یا خیر؟ بحث کنید. بگویید ندارد یا دارد. یا بگویید : کارایی ابزاری دارد اما کارایی سندی ندارد یا دارد؟ اینها را بحث کنید! متأسفانه طرح این مباحث موجب ناراحتی برخی می‏شود! امروز برای اینکه بخواهیم «قاعده عدل و انصاف» را ثابت کنیم، باید قسم بخوریم و آخرش هم طرف انکار می کند. امروز در مورد بحث «عدالت در شریعت» انکار داریم. مرحوم آیت الله خوئی قدس سره که مدرسه‏اش، مدرسه حاکمی است، در اویل عمر علمی خود، قاعده عدل و انصاف را می‏پذیرد ولی در اواخر عمر علمی خود، آن را انکار می‏کند! ایشان هر چه آمده به اواخر عمر خود نزدیک شده، به جریان حدیثگرایی نزدیک شده است، لذا ایشان در دوره اولش، مکتب فقهی‏اش، «مکتب تجمیع ظنون» است و از این مسائل استفاده می‏کند. تقریراتی که مرحوم آقای گرجی از ایشان چاپ کرده، را ملاحظه بفرمائید، آنجا تمام لوازم «فقه تجمیع ظنون» است را معتقد است، ولی در دوران اخیر، فقه ایشان «فقه مدرسه‏ای و فقه صغری- کبرائی» است! ایشان در اواخر عمر خود با صراحت قاعده عدل و انصاف را رد می‏کند. یا وقتی از «قاعده ضمان» بحث می‏کند، می‏گوید: قاعده ضمان به تسبیب، بر خلاف اجماع فقها است، ما دلیلی بر آن نداریم. این تفکر یک تفکر حدیث‏گرایی است. می‏فرماید مواردی هم که در روایات آمده، فقط بر همان موارد اکتفا می‏شود. در مبانی تکمله المنهاج بحث را ببینید. لذا فتاوائی می‏دهد که خود ایشان معتقد است خلاف مشهور است بلکه مخالف اجماع است. ایشان هیچ اجماعی را قبول نمی‏کند و هیچ‏گونه کارآئی نیز برای آن قائل نیست و اگر هم اجماعی باشد، می‏گوید محتمل المدرک است و آن را کنار می‏گذارد. ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•