💠 🔰خاطره ای از (ره) آقای رسول مسعودی می گوید: ما افتخار داشتیم چند سال در همسایگی استاد واقع در فلکه دوم صادقیه ، بلوار آیت‌الله کاشانی سکونت داشته باشیم . در همسایگی ما و ایشان، پیرمردی آهنگر بود که در منزل خود کار می‌کرد. من در یک روز گرم تابستانی حدود ساعت 5 بعد از ظهر با هماهنگی قبلی برای طرح موضوعی به خدمت او (استاد) رسیدم . ایشان طبق معمول در خود، مشغول و نوشتن بودند. در حین طرح سۆالم ، صدای پتک همسایه که به آهنگری مشغول بود، به گوش می‌رسید. به ایشان عرض کردم : اگر صدای پتک و چکش این شخص مزاحم کار شماست ، من می‌توانم بروم و به ایشان تذکر بدهم تا حال شما را مراعات کند. در جواب این سخن من گفت: نه ، مبادا به او چیزی بگویید. چون من وقتی در کتابخانه‌ام از مطالعه و نوشتن احساس خستگی می‌کنم ، صدای پُتک و چکش این پیرمرد، نهیب می‌زند و به من قدرت می‌دهد، و با خود می‌گویم : آن پیرمرد در مقابل کوره گرم آهنگری چکش می‌زند و خسته نمی‌شود، اما تو که نشسته‌ای و مطالعه می‌کنی و می‌نویسی ، خسته شده‌ای؟ بنابراین ، صدای کار این پیرمرد نه تنها مایه اذیت نیست ، بلکه با شنیدن صدای چکش او، قدرت مجدّد می‌گیرم و دوباره مشغول مطالعه یا نوشتن می‌شوم ! ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ❇️ (ارائه مطالب‌ و) (عج) 🆔@valiasrk