🔸 بشر جدید با داناییاش در مسائل و مشکلات و بنبستها گیر میکند، اما انسانی که به جهل خود واقف شده است میتواند از میان بنبستهایی که انسان دانا در مقابل خود مییابد، عبور کند.
🔹 این انسان به چیزها گوش میدهد و آنها را میبیند، آن انسان دانا به چیزها تحکّم میکند و در گوششان فریاد میزند.
🔸 شب است؛ نایی برایم باقی نمانده… در خیابان پیدایش میکنم و میروم و دستبهدامنش میشوم که «تو را به خدایت! راهی جلویم بگذار!»…
سرش را پایین میاندازد و کمی به حرفهایم فکر میکند…
چشمش را باز میکند و میگوید: «نه! دنبال یک چیز خاصی میگردی! خداحافظ!» و میرود…
🔹 و منی که هیچ نفهمیدهام و در زمین گم شده بودم را میان آسمان و زمین رها میکند…
خودم را زوری به گوشهای خلوت میرسانم و تا میتوانم گریه میکنم…
🔸 بعدها بیشتر میگوید: «وقتی دنبال چیز خاصی میگردی، آن را نمییابی و گیر میکنی… ولی وقتی دنبال چیز خاصی نگردی و راه بروی، میبینی عه! یک جای خوش و آب و هوا اینجاست و میتوانی قدری اینجا بنشینی! عه! این درختهای میوه اینجایند و میتوانی قدری میوه بخوری! عه! یک سایه اینجاست و میتوانی قدری بنشینی! عه! یک راهی پیدا شد که میتوانی در آن قدری پیش بروی…»
🔹 بشر جدید میخواهد مسائل را حل کند، اما آن انسان نادان با کوهی از مسائل، با صبر و انتظاری که دارد، میتواند ادامه دهد و عبور کند…
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 محمد مهدی نادری