🌪تقاص برشی از کتاب: سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌. نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید. گفتم: چرا از من سوال می کنید؟ گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و… من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن. همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد. حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم. این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم. او خیلی علاقه داشت که با آن دختر ازدواج کند و زمانی که جواب منفی شنید زندگی اش دچار مشکل شد… سه دقیقه در قیامت از خاطرات یکی از مدافعین حرم که زیر عمل جراحی برای لحظه‌هایی از دنیای خاکی می‌رود و تجربه‌ای نزدیک به مرگ دارد. او در این زمان کوتاه چیزهایی می‌بیند که درک آنها برای مردم عادی سخت است. 🌾پ.ن؛ اگه دوست دارید حقایقی از دنیای پس از مرگ بدانید این دوکتاب رو پیشنهاد میکنیم سفارش داشتید من هستم: @bookman کانال پر از کتابمون☺️: @varesinbook