✅خاطره استاد جاودان از علامه عسکری:
تقریبا ۲۳ سال پیش حاج آقا عسکری با شنیدن بعضی خبرهای ناراحت کننده در شهر مشهد مقدس به عارضه سکته مبتلا شده بودند و در اتاق ccu بیمارستان بستری بودند
با وجود آنکه اجازه ملاقات به کسی نمیدانند با اصرار و خواهش برای ملاقات یک دقیقه ای اجازه گرفتم و داخل اتاق رفتم . پس از سلام حال ایشان عوض شد و بغض در گلویشان جمع شد و من با خودم فکر میکردم که اصلا چرا آمدم که موجبات ناراحتی ایشان فراهم شود
پس از مدتی خودشان را کنترل کردند به من فرمودند: قول میدهی راه مرا ادامه بدهی؟!
و من نیز با وجود اینکه می دانستم برای ادامه راه یک انسان عاشق و بزرگ باید به اندازه او عاشق بود و درد داشت اما مجبور شدم بگویم: بله، چشم
یک ماه پس از بهبودی حالشان برای ملاقات به بیمارستان آمدم. پساز سلام و احوال پرسی حاج آقا فرمود: آن روز که تو آمدی بدترین و سخت ترین روز عمر من بود، چون فکر می کردم دارم میروم و دست من خالی است و بعد یک دفعه چیزی یادم افتاد که من امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر را دوست دارم و هر کس به کسی علاقه مند باشد روز قیامت با او محشور میشود
و آن روز تبدیل به شیرین ترین روز زندگی من شد