واقعا جگرم سوخت و توانم کم شد. داغ احمد عزیز خیلی ناگهانی بود. دو روز پیش تلفنی باهاش حرف زدم. حالش خوب نبود. در بیمارستان علی بن ابی طالب قم بستری بود. گفتم اجازه ملاقات می دهند؟ گفت: نه اگر هم می دادند شما با آن ریه های شیمیایی تون اصلا نباید بیایید.... یادم میاد دو سال پیش که بخاطر عوارض شیمیایی حالم در همین بیمارستان علی بن ابی طالب وخیم شد و پزشکان آنجا اعلان کردند که کاری ازشون بر نمیاد و فورا باید به تهران منتقل بشی، احمد عزیز بود که بسیجی تر از همه سوار آمبولانس شد و تا تهران تو اون لحظاتی که از جان دادن بدتر بود کنارم بود و دلداریم می داد. در طول دوران طولانی بستری در بیمارستان خاتم الانبیاء تهران هم او کسی بود که اکثر شبها زن و بچه را در قم رها می کرد و تا صبح کنارم بود. چقدر بی لیاقت بودم‌که لااقل نتوانستم این روزهای سخت بیماری کنارش باشم. .... برادران و خواهران بزرگوارم! رحلت امثال احمدها زنگ هشداری است برای همه ما که دنیا خیلی زودگذر و عمر خیلی کوتاه و مرگ در کمین است؛ پس بیایید عبرت بگیریم ؛ قدر عمر را بدانیم با هم مهربان و یکدل باشیم تا می توانیم خدمت کنیم خصوصا به محرومین که کسی جز خدا را ندارند، مال و تن و جانمان را تا قبل از رسیدن اجل، پاک کنیم؛ وصیتنامه هایمان را بنویسم و آماده سفر باشیم و لااقل این دفعه بانگ بلند و سوزناک هر شب مولا علی (علیه السلام) را بشنویم که : « تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل»: آماده بشوید ، خدا رحمتتان کند. که در میان شما ندای کوچ از دنیا سر داده شده ( ، خطبه ۲۰۴) حجه الاسلام مهدوی ارفع