هجـومِ ثانیهها پشت هم قطار شده
چه اشکها که پسِ پلکها مهار شده
شکسته بغض زمین روی شانهات، آری
غم ندیدن تو بر سرش هوار شده
دو سال هست جهان از فراق تب کرده
چه کردهای که چنین بیتو داغدار شده؟
بگو چگونه بریدی تو از خودت که خدا
برای چیدنت اینگونه بیقرار شده؟
قسم به دست و به انگشتری که خونین شد
ستون خیمهی دین با تو استوار شده
قسم به لحظهی معراج آسمان از خاک
که خونِ تازه به رگهای این دیار شده
شده است حک، گل لبخند تو به باغ زمان
و ماه روی تو خورشید روزگار شده
پر است قلب زمین و زمان ز عطر تنت
تمام صحنهی عالم چو لالهزار شده
میان آینهها تا همیشه قاب شدی
خیال روی تو یک بوده و هزار شده
هنوز پشت جهانی به نام تو گرم است
چرا که تیغ نگاه تو ذوالفقار شده
میان فصلِ زمستانِ رفتنت ای کاش
ظهور نور خبر آورد بهار شده...
✍فرشته پناهی
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🇮🇷🇮🇷
@vatanz_ir🇮🇷🇮🇷