🔸شب عاشقی مهر و آبان طی شد و از راه چون آذر رسید کاروان سوز و سرما کم‌کمک از در رسید فصل پاییز است فصل تند نبض عاشقی فصل زرد برگها و فصل سبز عاشقی تا درختان، برگ خود را دور از تن می‌کنند فرش خوش‌رنگی نثار کوی و برزن می‌کنند فصل پاییز آدمی را زود عاشق می‌کند در فراق دوست، عاشق بی‌گمان دق می‌کند جمع شد کم‌کم بساط فصل رنگین خزان شد شب یلدا و جمع دوستان مهربان روی سینی نُقل زنجان است و چای زعفران در کنار سنجد و قاووت و سیب میرجان روی کرسی کاسه‌ای از دانه‌های سرخ‌رنگ با تعارف‌های مادر، جلوه‌ای دارد قشنگ نُقل مجلس گشته نَقلِ داستان کودکی خنده بر لب می‌نشیند چون زمان کودکی گرچه خندانیم اما... دل پر از درد و غم است جمع ما جمع است اما... یک نفر گویا کم است در اتاقی می‌نشینم گوشه‌ای زُل می‌زنم‌ می‌گشایم فال حافظ را تفأل می‌زنم بارالها! هر دلی خالی شود از حقد و کین شعر فال امشبِ ما هم شود ای‌کاش این "یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور" ♡اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ♡ ✍ محمود حسنی مقدّس 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔بله: ble.ir/vatanz 🇮🇷 🆔ایتا: eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷 🆔تلگرام: t.me/vatanz_ir 🇮🇷