رهن خرابات غلام قامت آن لعبت قبا پوشم که پای‌ مال وی است این گِلی که من توشم! رسیده باز سر سال و بی وفا موجر نیاید از در صلح آنچنان که می‌کوشم به جستجوی خرابات در هزار گذر ببین که چکمه‌ی فولاد گشته پاپوشم به رهن منزل لیلی به‌ دشت رفتم دوش به پای آبله مانده‌ست و بر جبین جوشم برای گوشه نشینی به کنج میخانه بگفت ساقی نرخی که کرد مدهوشم به بام گنبد گردون اگر که راهم نیست به بام برج فلان آ شبی به آغوشم دلا به گفته‌ی بنگاه چاره دیگر نیست مگر به رهن خرابات کلْیه بفروشم!!! به بام خوابی من خرده ای مگیر ای دوست که بیش از این نرسد از نری که می‌دوشم!!! نه از رضاست سکوتم، بگو به باد صبا فیوز مغز پریده‌ست اگر که خاموشم!! به لطف ساغر و ساقی و موجر و بنگاه گذشته کار ز بخیه، به فکر روتوشم! ✍️ مهدی امام رضایی 🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻 🆔بله: ble.ir/vatanz 🇮🇷 🆔ایتا: eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷 🆔تلگرام: t.me/vatanz_ir 🇮🇷