#بازی_شاعرانه
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
کمی پماد بمالد کبودیاش برود
محمد باقر منصورسمائی و حافظ
🔸
گفتوگوی پماد و چرخ
گفت به صد اخم پمادی جسور
باد دو چشمان تو ای چرخ کور
تا که نبینی و نچرخی دگر
هی نکنی کوی و محل را مرور
چرخ به او کرد نهیبی بلند
خیره سر بی خرد بی شعور
از من خاکی چه بدی دیدهای؟!
من که نگفتم به تو یک لحظه زور
گفت پماد از سر درماندگیست
یار من از بنده کمی هست دور
دوری او حوصلهام را ربود
بد سخنی گشت برایم ظهور
چرخ به او گفت که تلخی نکن
فکرِ تری کرده به ذهنم خطور
نامهی خود را بده من میبرم
میکنم از کوچهی عشقت عبور
گفت پماد ای پامادور ای هلو
ای که دو چشمان تو چشمان حور
تلخی ما را به بزرگی ببخش
میکنم الساعه پیامی صدور
✍️ محمود حسنی مقدس
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔بله:
ble.ir/vatanz 🇮🇷
🆔ایتا:
eitaa.com/vatanz_ir 🇮🇷
🆔تلگرام:
t.me/vatanz_ir 🇮🇷