🔸
جایجای چای
با قلقل سماور و سوز صدای چای
کف میکنند مردم شهرم، به پای چای
هر کشوری که چای ندارد ندیده است:
یک چشمهای ز ساحت پُر محتوای چای
در جایجای زندگی ام حاضری زده!
هر لحظه هست، در همه جا ردپای چای
از ابتدای هر جلسه میرود به تو
شد انتهای هر جلسه، ابتدای چای
نوشیدنی مجلسِ ختم عزیزهاست
سر میدهند فاتحه را، در ازای چای
یک بند از وصیت بابا بزرگ بود:
افشین دو چای، عاطفه و آتنا یه چای!
در خواستگاری اخوی یک عتیقهای
شد قسمتش ز بخت بدش، لابهلای چای
باور کنید بنگی بنبست کوچه هم
رفته فضا به سرعت این وای فای چای
یک روز دبش، دبش خبرهاش آمد و
رفت آبروی دامن پاک از خطای چای
حالا ز دست قهوه یقین حرص میخورد
وقتی که در میآورد از قصد ادای چای
زیر سوال برده ورا کاپوچینوئی
نسکافه زیر خنده زد از آخ وای چای
دمنوش ادامه داد: تفاله سیاه زشت!
از این کنایه سوخت، عجب جایجای چای
کتری به سینه میزند و گریه کرده است
هر استکان به نوبهی خود در رثای چای
جوش آمد آب و قوری گل قرمزی شکست!
شد یک جهاز دیگر مادر فدای چای
میز سفید و روشن او لکهدار شد
از دست دست خسته و سر به هوای چای
«پایان بده خدای تبارک به این بساط»
لب سوز بوده، سوز صدای دعای چای
✍️ امیر یزدی (انار)
#از_وطنز_بشنوید
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔
بله 🇮🇷
ایتا 🇮🇷
تلگرام 🇮🇷