رفته بودم سينما، از بس زنم اصرار داشت
بینوا گویا که با اهل هنر دیدار داشت
يک جوان لاكچری آمد كنار ما نشست
لای انگشتان خود از بخت بد سيگار داشت
دود آن را سمت مردم میفرستاد و سپس
باهمه قصد نزاع و حمله، لاکردار داشت
ارتباط بین مغز و پوششاش اینگونه بود
انتلکتوآل بود و تیپ ناهنجار داشت
حلقهای در گوش و غرق خالکوبی تا کمر
خشتکاش تا زیر زانو، ظاهرا شلوار داشت
توی گوشش هدفونی اندازهی چند speker
جای گردنبند هم زنجیر نه! افسار داشت
از دهانش دائماً الفاظ زشتی میپرید
فحش هایی غالباً بیپرده و کشدار داشت
راستی از حسن او یک نکته، او از آنگولا
چندتایی جایزه، هم سطح با اسکار داشت
در تعجب مانده بودم این هنرخر از کجاست
یا بهدنبال چه چیزست و چه در پندار داشت
او که در مغزش به جای اندکی عقل و شعور
نقشه از فرهنگ و رنگ و پوشش اغیار داشت
گفتم اینجا هرکسی که دود کرده، دود شد
دیده است آزار اگر یک ذره هم آزار داشت
تا نداده دودمانت را به باد این دودها
فکر کاری کن که حرفم جنبهی هشدار داشت
مي دوید اینسو و آنسو چشمهایش بی امان
زیر لب غرّید، گویا عمهام را کار داشت!
ناگهان آمد کنارش دختری با افتخار
بود فیلمی زنده خود، از بس ادا اطوار داشت
همسرم مثل آباژور پیش چشمانم نشست
میشنیدم که مرتب بر لب استغفار داشت
بیخیال سینما من که از آن شب تا به حال
مینشینم پای هر چرتی کانال چار داشت
✍🏻سید محمد صفایی نویسی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔
بله 🇮🇷
ایتا 🇮🇷
تلگرام 🇮🇷