سلام به همه خواهرهای گل
یک داستان میخوام بگم
وقتی امیرکبیر نخست وزیر بود برای تقویت کشور کارخونه توپ سازی راه انداخت و چون در تامین فلزات برای ساخت توپ جنگی از جانب دشمن به مشکل خورد به سوی مردم دست دراز کرد و از مردم خواست دیگ و وسایل فلزی بلااستفادهشونو به این کارخونه اهدا یا بفروشن، اما انگلیس که از قدرت نظامی میترسید بین مردم دوقطبی درست کرد که امیرکبیر به فکر جنگه و به فکر معیشت شما نیست و حتی به دیگهای شما هم رحم نمیکنه، خلاصه مردم هم امیرکبیر رو همراهی نکردن و کارخونه توپ سازی بسته شد.
کمی بعد همین انگلیس جنوب ایران رو تا بوشهر گرفت و گفت اگر هرات و افغانستان مستقل نشن و از ایران جدا نشن، از جنوب ایران بیرون نمیشه،
اینطوری بود که مردم چراغاشون رو برای خونشون نگه داشتن اما درگیر جنگی شدن که بخش بزرگی از خاکشون ازشون جداشد.
میدونید افغانستان چقدر معدن داره، اگر مردم فقیری داره چون تمام معادن ارزشمندش هنوز دست انگلیس و امریکاست.
حالا هم وضع همونه، کمک ما به جبهه مقاومت یک بعد انسانی و ایدولوژیک داره
بعد دیگش بحث دفاع از مرزهاست منتها ما بجای اینکه صبر کنیم تا جنگ بیاد تو خاکمون با دشمن قسم خوردمون دور از مرزها میجنگیم و به جبهه مقاومت برای جنگ با دشمن مشترک کمک میکنیم که سایه جنگ وضع معیشت جامعه رو از این بدتر نکنه.
خواهر گلم کسایی که بیشترین کمک رو به غزه و لبنان دارن همون گروههایی هستند که سالهاست بدون سروصدا در مناطق محروم دارن خدمت میکنن.