🔞دختر پاکی که مجبور به تن فروشی شد شدیدا عبرت آمــــــــــوز👍 من محمود ۲۸ سالمه چند وقت پیش برای کاری رفتم رشت خونه یکی از دوستای بابام زمستون بود و حسن آقا و خانمش میرفتن سر کار آنها یک دختر به نام هما داشتن 🙎که پشت کنکور مونده بود. و صبحها خونه تنها بود و تمام کار خونه را انجام میداد و واقعا یه پارچه خانم... 📛تا اینکه یه روز من ساعت ده کارم تموم شد برگشتم خونه طبق معمول در حیاط باز بود من یاالله گفتم و وارد خونه شدم دیدم هما نیست اما صدای آب میاد من هم گفتم بهتره همینجا بشینم تا از حموم بیاد و منو ببینه چند دقیقه ای گذشت هما در حمومو باز کرد منو دید گفت آقا مهدی ببخشید میشه برین تو آشپزخونه تا من با حوله برم تو اتاقم من هم گفتم چشم رفتم تو آشپزخونه یهو صدای جیــــــــــغ اومد من دویدم طرف اتاق هما ولی یه لحظه خشکم زد .... ادامــــــــــہ ماجرا در لینک زیر👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1169424633Cf5ec4a62d2