دختر خواهرمو من بزرگش کردم چون خواهرم شاغل بود منم بچه ای نداشتم خواهرزادمو نگه میداشتم من بودم که تروخشکش میکردم حموم میبردم غذا میدادم بازار میبردمش روپاهام میخوابوندمش حتی من بودم برا مدرسه آمادش کردم حتی گاهی مامانی صدام میکرد تا اینکه ۱۶ساله شد یه دختر جووون و زیبا و پر شروشور یه روز وقتی رفت مدرسه منم رفتم بازار ولی فهمیدم کیفمو جا گذاشتم وقتی برگشتم ماشین سالارشوهرم حیاط بود.از دیدن کفشای لیلا تعجب کردم حتی فکرشم نمیکردم....این ماجرا واقعیست😔 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88