برخورد مولا با ایتام
روایت شده که امیرالمومنینعلیهالسلام همراه قنبر شبی بر زنی تهی دست عبور کرد، که کودکانی خردسال داشت و از شدت گرسنگی گریه میکردند، آن زن همکودکان را مشغول و سرگرم میکرد تا بخوانبد و آتشی زیر دیگیکه فقط آب داشت برافروخته بود تا کودکان گمان برند که در دیگ غذایی هست، که برایشان پَزَد ..
امیرالمومنین از حال زن آگاه شُد به سوی خانهاش راه افتاد "قنبر هم با مولا بود" سپس زنبیلی خرما و کیسهای آرد و مقداری گوشت و برنج و نان برداشت و بر دوش مبارکش نهاد قنبر خواست آن را بر دوش کشد مولا نگذاشت ..
وقتی به خانهی زن رسید، اجازه ورود خواستزن اجازه داخل شدن داد و سپس مقداری برنج و گوشت در دیگ ریخت، وقتی که از پختن آن فارغ شد، آن را در اختیار کودکان گذاشت و از آنها خواست که بخورند. وقتی سیر شدند، شروع کرد به دور اتاق گشتن و صدای «بَع بَع» برایشان در آوردن، شد و آنها میخندیدند.
وقتی از خانه بیرون آمدند، قنبر به حضرت گفت: سرورم! امشب امری شگفت دیدم که علّت بعضی از آن را دانستم و آن، بر دوش کشیدن توشه برای کسب ثواب بود، امّا علّت گشتن دور خانه بر دست و پا و صدای «بع بع» در آوردن را ندانستم فرمود: «ای قنبر! من بر این کودکان ، وارد شدم ، حال آن که از شدّت گرسنگی گریه میکردند. دوست داشتم از نزد آنان بیرون
روم، در حالی که با سیری میخندند و راهی برای خنداندن کودکان جز آنچه انجام دادم نیافتم :))