خانم عاطفه اشراقی(نوه‌ی امام) نقل می‌کند: یک روز که به منزل امام رفتم ایشان توی حیاط قدم می‌زدند تا سلام کردم گفتند: بچه‌ات کو؟ گفتم : نیاورده‌ام،اذیت می‌کند. به حدی امام ناراحت شد که گفتند: اگر این دفعه بدون فاطمه می‌خواهی بیایی، خودت هم نباید بیایی. می‌گفتم: آقا شما چرا این‌قدر بچه‌ها را دوست دارید؟ میفرمودند: من به حسینیه که می‌روم اگر بچه باشد حواسم می‌رود دنبال بچه‌ها؛ اینقدر من دوست دارم بچه‌ها را. بعضی وقت‌ها که صحبت می‌کنم می‌بینم که بچه‌ای گریه می‌کند یا بچه‌ای دارد دست تکان می‌دهد، یا اشاره به من می‌کند، حواسم می‌رود به بچه. ✴️کانال بازی های خانگی https://eitaa.com/joinchat/1354694695C02b172311a\╲