🌹☀️🍃 ﷽ 🍃☀️🌹
🍉 آی
#قصه قصه قصه 0⃣3⃣
عصام بن مصطلق گفت: به مدینهی معظمه وارد شدم حسین بن علی علیه السلام را دیدم، جمال زیبا و هیبتی که داشت، و نیز حرکات و سکنات او مرا به تعجب واداشت و
#حسد باعث شد که آن کینهای که از پدرش داشتم ظاهر کنم،
🔹به او گفتم: پسر
#ابوتراب تویی؟
🔸فرمود: بلی.
وقتی جوابم را گفت آنچه توانستم به او و پدرش-نعوذ بالله- دشنام و ناسزا گفتم.
🔸
#امام_حسین علیه السلام از روی عطوفت و مهربانی نگاهی به من کرد و فرمود:
📌 از شیطان ملعون رانده شده به خدا پناه میبرم، بنام خدای بخشنده مهربان عفو و بخشش را پیشه خودساز و به خوبی و شکیبایی امر کن و از مردم نادان روی بگردان و چنانچه
#شیطان خواست تو را وسوسه کند به خدا پناه ببر، همانا او شنوا و داناست، اهل
#تقوا هنگامی که دچار خیالات و وسوسههای شیطان میشوند خدا را به یاد میآورند فورا به خود میآیند و آگاه میشوند و
#شیاطین برادران خود را در ضلالت و گمراهی میکشانند و سپس در گمراه کردن آنها هیچگونه کوتاهی نمیکنند.
🔅 و بعد از تلاوت آیاتی به من فرمود:
📌 قدری آهستهتر باش و آرامش خود را حفظ کن، من برای خودم و برای تو از خداوند آمرزش میطلبم، اگر کمکی خواسته باشی تو را کمک میکنیم و اگر عطا و بخششی طلب کنی به تو میبخشیم، و اگر راهنمایی خواسته باشی تو را راهنمایی میکنیم.
🔹 عصام گوید: من از گفتههای زشت خود پشیمان شدم و امام چون آثار شرمندگی را در چهرهام مشاهده کرد فرمود:
📌 ملامت و سرزنشی بر شما نیست، خدا شما را میآمرزد، و او از همه مهربانتر است.
بعد به من فرمود: آیا از اهل
#شام هستی؟
🔹 عرض کردم: بلی
🔸 فرمود: خداوند ما و شما را باقی بدارد و زنده نگهدارد
🔸و بعد از آن فرمود:
📌بدون اینکه خجالت بکشی اگر حاجتی داری از ما بخواه، و اگر خواستهات را گفتی ما را برتر از گمان خود خواهی یافت.
🔹 عصام گوید: زمین با همهی وسعت آن بر من تنگ شد و دوست داشتم شکافته شود و من به زمین فرو روم، دیگر از خجالت بیشتر نتوانستم بمانم، کم کم به کناری رفته و دور شدم، ولی روی زمین از او و پدرش نزد من کسی محبوبتر و دوست داشتنیتر نبود.
📚 الامام الحسین فی المدینه المنوره، ج۱، ص۳۵۳
🆔
http://eitaa.com/voiceostadaminikhah
࿐჻ᭂ⸙🍃🌹🍃⸙჻ᭂ࿐