برای مادر بزرگم که تنها امیدش، هر غروب تصویر مبهمی از پدربزرگ در آستانه در است...
مادر بزرگ چه جادویی در دل چراغ های نفتی نهفته بود که آن حجم سرما را بر نمی تابید.
چای آن روزها از کدام مزرعه برآمده بود که تا آن حد خوش طعم و دل نشین بود.
راز گلدان های غرق گل پشت پنجره ات چه بود که در خانه من به گل نمی نشینند!
قالی زمینه لاکی را خاطرت هست؟
من الفبای نقاشی را در انبوه رنگ های تو هجی کردم
آهوهای سرگشته و اسلیمی های آویخته در بهشت قالی هایت ، سراغت را می گیرند.
بی حضور یاد تو، حتی جاده ابریشم نیز،پیله ها را ازخاطر برده است.
دلتنگم در میانه این همه رنگ و نیرنگ
دلتنگ همه آن روزها
دلتنگ همه آن آدم ها
چه زود گذشت...
کانال👈 #بهشت+ مادر 💖👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/3618963775Ccbd997d2dd