🚩 | گفت‌وگوی تند حضرت زینب با یزید 🍂بعد از واقعه عاشورا و در جریان اسارت اهل بیت امام حسین (علیه‌السلام)، و انتقال اسرا به شام، یزید بن معاویه مجلسی تشکیل داده و اسرای کربلا را با وضعیتی رقت‌بار وارد مجلس کرد. در آن مجلس حادثه ناگواری رخ داد که زمینه‌ساز گفت‌و‌گوی تند میان حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و یزید شد. 🍁فاطمه دختر امام حسین (علیه‌السلام) می‌گوید: چون ما پیش روی یزید نشستیم، مردی سرخ‌رو از مردم شام برخاست و گفت: «ای امیرمؤمنان، این دخترک را به من ببخش»، و مقصودش من بودم که سیمای زیبایی داشتم، پس به خود لرزیدم و گمان کردم خواسته او محقق خواهد شد، پس جامه عمه‌ام زینب را گرفتم و او که می‌دانست چنین امری عملی نیست، به آن مرد شامی گفت: «به خدا دروغ گفتی و خود را خوار کردی! به خدا این کار نه در توان توست و نه در توان او (یعنی یزید)». 🔻یزید (بعد از سخنان حضرت زینب) برآشفت و به زینب گفت: «تو دروغ گفتی. اختیار این کار به دست من است و اگر بخواهم می‌توانم». زینب گفت: «هرگز! به خدا این کار را خدا به دست تو نداده است، مگر اینکه از دین ما بیرون روی و به آیین دیگری در آیی». یزید از شدت خشم، به جوش آمده، گفت: «با من چنین سخن می‌گویی؟ پدر و برادر تو بودند که از دین بیرون رفتند». زینب فرمود: «تو و پدرت و جدت، اگر مسلمان باشید، به دین خدا و آیین پدر و برادر من هدایت شده‌اید». یزید گفت: «دروغ گفتی‌ ای دشمن خدا». زینب فرمود: «تو اکنون امیر و فرمانروایی هرچه بخواهی می‌گویی و هرچه بخواهی می‌کنی، به ستم دشنام می‌دهی، و با سلطنت چیره می‌شوی». یزید گویا [از سخنان حضرت] شرمنده و خاموش شد. آن مرد بار دیگر گفت: این دخترک را به من ببخش، یزید به او گفت: «دور شو! خدا مرگت دهد!» جهت مطالعه‌ی بیشتر👇👇👇 📲 fa.wikifeqh.ir/گفت‌وگوی_تند_حضرت_زینب_با_یزید 🆔 @wikifeqh