نقل شده است: «هلال بن نافع می‌گوید: در شب را دیدم که به تنهایی از خیمه‌ها بیرون رفت. من به دنبال امام راه افتادم. دیدم که آن حضرت، اطراف خیمه‌ها را بررسی می‌کند. چیزی نگذشت که متوجه حضور من شد و فرمود: کیستی؟ عرض کردم قربانت گردم هلال بن نافع هستم. در این دل شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبی برسد، پشت سر شما آمدم. امام فرمود: این اطراف را بازرسی کنم، تا مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس فرمودند: نمی‌خواهی از میان این دو کوه بگذری و خود را نجات دهی؟ هلال می‌گوید: من به دست و پای امام افتادم و گفتم: من از تو جدا نمی‌شوم. هلال می‌گوید: به خیمه‌ی خواهرش زینب بازگشت. از گفتگوی زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است... هلال گریه نزد رفت و آن چه دیده بود، به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که اصحاب را جمع کرده و دختر علی را از نگرانی بیرون بیاورند. 💢 این گزارش به پنج دلیل مخدوش است. برای آگاهی از دلایل آن به لینک زیر بروید. 👇 🔗 wikifeqh.ir/تحریف‌زدایی_از_شخصیت_زینب_(سلام‌الله‌علیها) @WikiFeqh