که پيامبر اكرم( صلي الله عليه و آله و سلم )🌻فرمايند ... بر خداوند هفتاد هزار حجاب است و حضرت اميرالمومنين (عليه السلام) فرمايند ... حقيقت كشف غير مستقيم نورانيت‌هاي جلال است. 13– وردّهم من تفرّق العلل ... و باز مي‌گرداند آنان را از پراكندگي علت‌ها به سوي عين ازليت، و تعنيات همان رسوم و حدود مخلوقات است كه بين خالق و مخلوق حجابي است حافظ 🌻فرمايد: حجاب چهره‌ي جان مي‌شود غبار تنم خوش آن زمان كه ازين چهره پرده برفكنم و هر چه غير از حق‌تعالي باشد علت پراكندگي عقول محجوبين و كوري قلوب آن‌ها است. 14– وَبَثّ فيهم ذخائره... و ذخيره‌هاي خود را بين آنان منتشر و ظاهر كرد، معارف و حقايق اسرار الهي را در دل آنان قبل از وجودشان در دنيا مرحمت فرمود، كه حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام فرمودند: ... نگوييد علم در آسمان است كيست كه بالا رود و آن را بيابد و نه در پستي‌هاي زمين كيست كه نزول كند به آن مي‌رسد و نه در اعماق درياها كيست كه عبور كند و به آن دست يابد، بلكه علم قرار داده شده در قلب‌هاي شما، مودّب شويد در برابر حق‌تعالي به آداب روحانيون، علم بر شما ظاهر مي‌گردد. 15– وَ اوُدَعَهُمْ سَرائرَه... و اسرار خويش را نزد آن‌ها به وديعه نهاده يا اين كه آشكار فرمود بر آنان از اسراري كه در آن‌ها ذخيره نموده و به آن‌ها اطمينان داد كه آن اسرار ذخيره خداوند نزد اُمَناء اوست كه اسرار را بر غير اهلش آشكار نمي‌نمايند. 16– وَاَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الِّا الله... و شهادت مي‌دهم كه خدايي نيست جز خداوند متعال، اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و بلا شريك وصف نموده خداوند متعال را بعد از يكتايي به اسامي چهارگانه ( اول، آخر، ظاهر، باطن ) تا دلالت كند بر اين كه شهادت او از آشكار و نهان ذوقي، فوق شهادت ايماني علمي است، چون تمام اسماء ابتدايي از عالميت و شروع ام الكتاب و لوح محفوظ و آن چه در آن‌ها است از احكام قضا و قَدَر و مراتب فعاليت در عالم خَلق و امر، تماماً در اسم اول مندرج، و اسمائي كه بر مي‌گردد، همه از افناء و قهر و رجوع امر و خلق به سوي او و جزابه ثواب و عقاب مندرج است در اسم آخر و آن چه ظهور دارد از كلّ در ظاهر، و آن چه ظهور دارد در بطن در الباطن مستترند. 17– اَلذَّي مَدَّ ظِلِ اَلْتلّوينْ... آن‌که سايه‌ي هستي‌هاي رنگارنگ را براي مخلوقاتش گسترش داد، استعاره‌ي ظلّ سبب وجود اضافي است، و اين كه ناميده شده « ظلاً » چون ظلّ عدم منور شدن محل است به حجاب‌هايي كه آنان عين تاريكي هستند دور از نور خورشيد، پس آن در حقيقت عدم يقين است به نور خورشيد و آن « لا شيئ » محض است. هنگامي كه وجودي نيست مگر وجود مطلق حق‌تعالي و تعين او بقيد اضافه امر عقلي است نه اين كه وجودي در خارج بر او متصور باشد، وقتي اضافات اعتبارات عقليه هستند و عينيتّي در خارج ندارند، وجود اضافي امر متخيلي است كه حقيقتي در خارج بر آن متصور نبوده مانند سايه، و شارح « التكوين » به كاف خواند و او از حيث معني درست است، مگر اين كه شيخ قدس الله روحه آورده است در مقابله با تمكين و تمكين مقابله نمي‌كند با تكوين، پس تلوين و تمكين در اصطلاح مقابل يكديگرند. 🔑و تمكين همان تمدّن است در شهود حق سواي وجود خلق و تلوين ظهور حق ساتر براي حق است و حجابي براي شاهد از شهودش، و همانا وصف كرد مد را به طول، جهت وسعت قدرت خداوند متعال بر مخلوقات بي نهايت و بسط وجود اضافي بر همه‌ي هستي مُدام. 18– ثُمَّ جَعَلَ شمس التمّكين لصفوته عليه دليلاً... پس خورشيد متمكن را جهت شوكت و بزرگي آن جهت قرار داد. يا نور شهود حق براي اهل تمكين، آنان كه صفوة الله يا برگزيدگان از بندگان خدا، آنان كه سيرت خود را به شهود حق‌تعالي به دور از رؤيت غير حق صفا داده و به اسم نور متجلّي شده‌اند، دليل است بر سايه‌ي عدمي نزد آن‌ها كه نزد محجوبين متخيل است. 19– ثُمَّ قَبَضَ ظِلُ الَتْفّرَقِهْ... پس به آساني سايه‌ي تفرقه را از آن‌ها گرفت يا اين كه وجود اضافي خيالي را كه موجب تفرقه به ظهور كثرت از آن است از آن‌ها گرفت، و از شهود آن‌ها به ذاتش اضافات را برطرف نمود، يا گرفتني آسان به جهت كمي اندازه ي اضافات و برطرف شدن مجرّد تخيل و گمان در مقام فناء يا گرفتني كم براي از بين بردن رسوم خلقي در عين حق هنگام رؤيت حق‌تعالي، با حق، بلكه به حق در مقام بقاء بعد از فناء، به جهت كمي مقدار آن به طوري كه حجاب بين او و حق‌تعالي نشود، جهت انعدام آن‌ها به ذات‌هاي‌شان و بودنشان صورت‌هاي صفات و اسماء او.و به تحقيق اخذ شده از فرموده خداوند متعال: آيا نبيني صنع پروردگار خود را كه چگونه كشيد و گسترانيد سايه را قبل از طلوع آفتاب، نه به حسب تفسير و لسان عبارت بلكه به حسب تأويل و لسان اشاره بر آن چه كه عادت آن‌ها است. 20– و صَلواتهُ وَ سَلامُهُ علي صفيه... و درود و سلام بر صفّي او همان كه در اقامه‌ي حقّش قسم داده شده ( محمد( صلي الله عليه و آله و سلم )) چه بسيار آن چه @wittj2