1️⃣ نقد مبانی فمینیسم2️⃣2️⃣ 🔰 فردگرايي1️⃣ در انديشة ، انسان به‌مثابة يک ، داراي احترام و منزلت و حقوقي مي‌شود که پيش‌از‌آن، از اين جايگاه برخوردار نبوده است. در برابرِ ديدگاه‌هايي که به اهميت و اصالت جامعه معتقد بودند و براي افراد به‌عنوان اجزاي جامعه، اهميت ثانويه و تبعي قائل مي‌شدند، در ديدگاه ، فرد، ‌واقعي‌تر، بنيادي‌تر و مقدم بر جامعه تلقي مي‌شود و به حقوق و منافع فردي اولويت قابل توجهی داده مي‌شود. گرايش فردگرايي بر اين مسئله تأکيد مي‌کند که فرد، نقطة و محوري و جسم و جان خويش است؛ همه چيز اعم از مذهب، فلسفه، قانون، اخلاق و... تابع اويند و او تابع هيچ‌چيز نمي‌باشد. در اين چارچوب، اميال بشري ‌جايگاهي محکم و استثنايي مي‌يابند. به‌گفتة ، و ، اميال، واقعياتي غيرقابل تغيير و نهاده شده در طبع بشرند که اخلاق بايد خود را با آنها سازگار کند. به‌گفتة هيوم،‌ حتي عقل نيز بردة شهوات و خواهش‌هاست. در منطق فردگرايي، انسان‌ها از يکديگرند؛ چرا‌که هریک از آنها در پي برآوردن اميال و خواسته‌هاي خويشند؛ لذا ديگران را به‌مثابة‌ اشيائي تلقي مي‌کنند که اگر بر سر راهشان قرار نگيرند، خنثي هستند، وگرنه ياور و يا مانع تحقق مقاصد و اميال فردي‌اند؛ حتي آزادي فرد نه به جهت رسيدن به هدف سياسي متعالي‌تر، بلکه في‌نفسه عالي‌ترين هدف است و به معناي از تمام موانعي است که بر سر راه خواسته‌‌هاي فرد قرار مي‌گيرد. 📚 آنتوني آربلاستر؛ لیبرالیسم غرب، ظهور و سقوط؛ ترجمة عباس مخبر؛ ص 21ـ25 و 40 و 50. ادامه دارد👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2018574369C2399355813 👩‍🎤 🍂👩‍🎤🥀 @woman_family 🥀🍂👩‍🎤🥀🍂👩‍🎤 ✨🥀🍂👩‍🎤🥀🍂👩‍🎤🥀