یک داستان کاملا واقعی📌📌📌 بعنوان مستاجر طبقه دوم همسایه ما شدند. آقا دبیر زبان انگلیسی و در ضمن قاری قرآن بود. خانم هم معلم دبستان بودند. یک پسر هم پس از مدتها نازایی و نذر و نیاز، خدا بهشون داده بود که دبیرستان درس می خواند و پسر بسیار آروم و با ادبی بود. خیلی خوشحال بودیم که همچین همسایه ای خدا نصیبمون کرده. آقا صبح های جمعه می رفت مراسم دعای ندبه و شبهای چهارشنبه هم محفل انس با قرآن شرکت می کرد‌؛ طوری که با تشویق؛ من را هم با خودش همراه می کرد. اما خانم خیلی اهل این برنامه ها نبود. یک سال مستاجر ما بودند و برای تمدید قرار داد که آمدند؛ دیدم آقا زمزمه می کنه که خانمشون اصرار می کنند برای نصب دیش ماهواره . من ابتدا که آمده بودند بهشون گفته بودم که درب پشت بام قفل است و کسی نباید اونجا بره؛ رو همین حساب گفتم که نصب آنتن مقدور نیست و میتونن دنبال جای دیگری باشن و تا یک ماه هم فرصت دارند. راستش اصلا انتظار طرح چنین موضوعی را نداشتم (قاری قرآن و روضه ای و دعای ندبه ای و ماهواره ؟!). دو روز بعد مجددا برای تمدید قرارداد آمدند و چنین وانمود کردند که دیگه میلی به نصب آنتن ندارند. قرارداد تمدید شد. کم کم متوجه تغییراتی در خانواده آنها بودم. مثلا آقا صبح جمعه در مراسم دعای ندبه شرکت نمی کرد و یا خیلی کم به جلسه قرآن می آمد. چند ماه بعد معلوم شد که کنج تراس آنتن گذاشته اند. من که موضوع را فهمیدم اما چون سه چهار ماه تا پایان قراداد بیشتر نمونده بود چیزی نگفتم. با خودم گفتم که دیگه قرارداد را تمدید نمی کنم... ماه آخر بود که به خانمم گفتم به اطلاع خانمش برسونه که واحد را لازم دارم و به فکر جایی برا خودشون باشند. خانمم وقتی گفته بود زن همسایه التماس کرده بود که بمونن. شب که آمدم خانه دیدم آقا توحیاط منتظر بنده است.پس از سلام و احوالپرسی ایشان هم اصرار داشت که سال بعد هم اینجا بمانند. من رک و پوسکنده گفتم آقای فلانی مگر من به شما نگفتم با نصب آنتن مخالفم.چرا‌‌......؟! دیدم اشک روی گونه اش سرازیر شد و گفت من تقصیری نداشتم. خانمم سعی داشت از خواهر و برادرش کم نیاره و من رو مجبور کرد... حالا هم خودش عادت کرده به برنامه های، ماهواره و هم پسرم یه لحظه از آن جدا نمیشه و حتی ما اصلا تلویزیون ایران را هم نمی بینیم. گفتم یعنی شما خودت، ماهواره نمی بینی؟! سرش را پایین انداخت و ... حتی یک روز خانمش که آمده بود واحد ما ودیده بود بچه ها نماز می خوانند گفته بود: مگه بچه های شما نماز هم می خوانند؟؟؟ تو خانواده های ما دیگه قدیمی شده!! خانمم گفته بود مگر خدا و حکم خدا وسیله خانه است که قدیمی بشه!؟ خندیده بود و گفته بود چی بگم حالا که این رو میگن!!! به هرحال قرار داد تمدید نشد و از آنجا رفتند. یک روز خانمش زنگ زده بود و گریه کنان به خانمم گفته بود که پسرش سلطنت طلب و کوروش پرست شده و قید دین و اسلام و همه چیز را زده... خانمم گفته بود که تقصیر اون بچه چیه وقتی تربیتش را سپردید دست ماهواره!!؟؟.... تو اغتشاشات ۸۸ پسرشو گرفتن و چند هفته باز داشت بود اما با پادرمیانی و احترام به فرهنگی بودن پدر و مادر آزادش کردن. بعد از آن شنیدم پسره، پاشو تو یک کفش کرده برای رفتن از ایران و خون پدر و مادرشو کرده تو شیشه که براش پول جور کنند... بعد هم ارتباطمون قطع شد.... یک روز با خودم فکر کردم که یک تصمیم نادرست چقدر در سرنوشت یک خانواده می تونه موثر باشه!!!!! "اللهم جعل عواقب امورنا خیرا " https://eitaa.com/women92 لطفا کانال مطالعات اسلامی زنان را به دوستان خود معرفی کنید ✍ص.ن ماهواره#دجال