. رضا جان بیا این دم آخری غربتم رو نگاه کن دلم بی قراره تو درد دلم رو دوا کن واویلا رضا جان میون سیاهچال نفسهام رو لبهام رسیده بعیده که زنده بمونم امیدم بریده واویلا شده تازیونه رضا جان افطارم داره میده سِندیِ ملعون آزارم کجاست دختر مهربونم معصومه سرم رو روی خاک غربت میذارم رضا جان توونی ندارم زمین‌گیر شده پیکر من میدونم رسیده دیگه لحظه ی آخر من واویلا رضا جان دلم لک زده بی قرارم برای یتیمام کجایی ببینی که چون کاسه ی خونه چشمام واویلا میخنده به اشکای چشمام این نامرد طناب بسته رو دست و پاهام این نامرد داره میده حرفاش عذابم واویلا نمک میزنه روی زخمام این نامرد ✍ .👇