ڪانال•roomanــہـہـ۸ــہـ♥
بزارید کمکتون کنم ـرمان دست و پاچلفتی هم رمان قشنگیه و خب آموزنده است و پارتاش پنجاه تاعه رمان سرگ
رمــــان ســــرگـــــرد یــــاســــــین💚 قسمت هایــے از رمانــ👇💥 یاسین:نمیدونم نمیدونم مهرااااد چرا چرت و پرت میگی؟اون فقط... مهراد:فقط چی؟فقط خانم حکمتی خواهر عرفانه؟ یاسین:نـــــه اون اون.... ................................................................🇮🇷💚 کیارش با یه لحن کشدار حرف میزد و همش نزدیک ترمیشد حالم ازش بهم میخوره کیارش:نیلوفرممم کجا میری خانومم؟کارت دارم وایسا من:گمـــــشووووو بروووو برووو کمکــــ اقااااای رحماننننی کمکککــ قهقه ای زد داشت فاصلش با هام تموم میشد که... ................................................................🇮🇷💚 سرهنگ:چی میگی یاسین؟وااای خدای من اون دختر امانته مهراد:قربان نگران نباشید منتقل شد بیمارستان یاسین:جناب سرهنگ اگه چیزیش میشد خودمو نمیبخشیدم و خودمو زنده نمیزاشتم پس اگه جلوتونم یعنی حالش خوبهـ ................................................................💚🇮🇷 سرهنگ:باید زهرا وارد اتاق ارش و کیارش بشه و به کامپیتورشون دسترسی پیدا کنه و اطلاعات رو توی یه فلش بریزه قطعا اونا مجازی با خارج از کشور و مابقی همکاراشون در ارتباطن نقشه خطر ناکی بود اگه عملی نشه جون زهرا به خطر میوفته و عملیات بر باد میره ڪـــــپی ممــــنوع⭕️ 🌿