رمــــان ســــرگـــــرد یــــاســــــین💚
قسمت هایــے از رمانــ👇💥
یاسین:نمیدونم نمیدونم مهرااااد چرا چرت و پرت میگی؟اون فقط...
مهراد:فقط چی؟فقط خانم حکمتی خواهر عرفانه؟
یاسین:نـــــه اون اون....
................................................................🇮🇷💚
کیارش با یه لحن کشدار حرف میزد
و همش نزدیک ترمیشد حالم ازش بهم میخوره
کیارش:نیلوفرممم کجا میری خانومم؟کارت دارم وایسا
من:گمـــــشووووو بروووو برووو کمکــــ اقااااای رحماننننی کمکککــ
قهقه ای زد داشت فاصلش با هام تموم میشد که...
................................................................🇮🇷💚
سرهنگ:چی میگی یاسین؟وااای خدای من اون دختر امانته
مهراد:قربان نگران نباشید منتقل شد بیمارستان
یاسین:جناب سرهنگ اگه چیزیش میشد خودمو نمیبخشیدم و خودمو زنده نمیزاشتم پس اگه جلوتونم یعنی حالش خوبهـ
................................................................💚🇮🇷
سرهنگ:باید زهرا وارد اتاق ارش و کیارش بشه و به کامپیتورشون دسترسی پیدا کنه و اطلاعات رو توی یه فلش بریزه
قطعا اونا مجازی با خارج از کشور و مابقی همکاراشون در ارتباطن
نقشه خطر ناکی بود
اگه عملی نشه جون زهرا به خطر میوفته و عملیات بر باد میره
ڪـــــپی ممــــنوع⭕️
#بهقلمزهراپاکی🌿