💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏‏💠 شاعری به نام نجاشی برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. 🔻روز ماه رمضان، از کوچه‌ای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. 🔻گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانه‌ی آن فرد رفت و در کنار بساط روزه‌خواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. 🔻بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کرده‌اند. 🔸 امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای این‌که روز ماه رمضان این کار را کردند! 🔹نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کرده‌ام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟ 🔸در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! 🔹هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! 🔸 آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، 🔻او هم شبانه فرار کرد و رفت. 🔻گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! 🔸او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! 🔹بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابه‌لای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. 🔸عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. 🔹امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. 🔸آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. 🔹آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ 🔸همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. ۱۳۷۵/۱۱/۱۲ ☀️ (مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷