💠🌸🍃🌺🍃🌸💠‏ ‏💠 من یک وقتی یک شعری گفته بودم درباره امام زمان (سلام الله عليه). رفتم جمکران و خب، تضرع و توجه و نماز و همین اعمال که هست. دیدم آرام نمیگیرم؛ راحت نمیشوم، بلند شدم و ایستادم. دفترم هم در جیبم بود، دفتر شعر. درآوردم گفتم ((آقاجان این شعر را برای شما گفته ام میخوانم برایتان)). شروع کردم شعر را خواندن، آهسته البته. هیچ کس هم متوجه نبود. یک غزلی بود از اوّل تا آخر غزل را خطاب به حضرت خواندم. گمان میکنم تأثیری که آن غزل در حال من کرد، آن نماز مخصوص و آن چیزها تأثیری نکرد. آدم با دلش که حرف بزند، این طوری است. ۱۳۸۹/۱۱/۲۸ 🔻 پ.ن: ظاهراً اشاره به این غزل است: دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو سپند وار زکف داده ام عنان بی تو ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو چون آسمان مه آلوده ام زتنگ دلی پُر است سینه ام از اندُه گران بی تو نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق ســــر بهـــار ندارند بلبـــلان بی تو لب از حکایت شبهای تار می بندم اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو گزارش غم دل را مگر کنم چو ((امین)) جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو ☀️ (مدظله‌العالی) —————————‏ ‏‏🇮🇷 مجموعه‌ی فرهنگی سنگر 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر جنگ نرم 🇮🇷 ‏🇮🇷 سنگر سردار دلها 🇮🇷